⋆ 𝑃𝐴𝑅𝑇 4

117 14 9
                                    

{ 4 : مینهو شی }

وقتی جیسونگ صدای افتادن چیزی رو از پشت سرش شنید از جا پرید . ترسیده به پشتش نگاه کرد تا ببینه چی اینقدر بد صدا داده که چشمش به جسم لرزون مینهو افتاد .

با دو خودش رو بهش رسوند و کنارش زانو زد .

مینهویی که به پهلو افتاده بود و میلرزید رو طاق باز خوابوند که چشمش به چشم های مینهو خورد که هیچ چیز جز سفیدی توش نبود .

جیسونگ ترسیده از جاش بلند شد و قدمی به عقب رفت  .

+خدای من ! مینهو شی .... یکی .. یکی بیاد کمکککک

انگار که فهمیده بود الان وقت ترسیدن نیست دوباره کنار مینهو زانو زد و سرش رو بغل کرد .

تو یه فیلم دیده بود که دخترِ کاراکتر اصلی اینجوری شده و قهرمان داستان چیزی بین دندون هاش گذاشته تا فک قفل شدش دندون هاش رو نشکنه.

جیسونگ نمیدونست باید چی بین دندون های مینهو بزاره بنابراین لباسش رو دراورد و سعی کرد تا فک مینهو رو باز کنه اما همین که اومد لباس رو توی دهنش بزاره فک مینهو دوباره قفل شد و دست 
جیسونگ رو با لباس گاز گرفت .

جیسونگ از درد اشک تو چشامش جم شده بود بلند تر داد زد :

+اییییی ... یکی بیاد اینجا کمک کنهههه 

اجوما سراسیمه خودش رو به جیسونگ رسوند و وقتی وضعیت مینهو رو تو بغلش دید با دو سمت اتاق مینهو رفت و سرنگی رو اورد و ماده داخلش رو به گردن پسر زد .

مینهو کم کم لرزش بدنش کم شد و اروم گرفت .

جیسونگ ترسیده و گریون رو به پیرزن کرد :

+چ چرا ااینجوری شد ؟ 

آجوما که چهره ی ترسیده ی پسر کوچیک رو دید بهش لبخندی زد:

~شوک عصبی بود عزیزم . بعضی وقتا که فشار رو آقا زیاده اینجوری میشه ... خوشحالم که نزدیکش بودیو کمکش کردی.

اشک تو چشمای جیسونگ حلقه زده بود :

+ح حالش خوب میشه ؟

~اره عزیز دلم یکم استراحت کنه خوب خوب میشه . تو خوبی ؟ انگار خیلی ترسیدی!

جیسونگ بینیش رو بالا کشید :

+من خوبم.

~خب خدارو شکر بزار برم به یکی محافظا بگم بیاد اقا رو بزاره تو اتاقش ... میتونی یکم دیگه مواظبش باشی ؟

+حتما!

اجوما با لبخند سری تکون داد و از کنارش دور شد .

سرش هنوز هم توی بغلش بود . موهاش رو از روی صورتش کنار زد و با دقت بهش نگاه کرد. توی خواب چقدر معصوم بود ! خیلی فرق میکرد با مینهو شی که صبح دعواش کرده بود .

My Half Brother [ برادر ناتنی من ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora