⋆ 𝑃𝐴𝑅𝑇 9

122 13 14
                                    

{ 9 : هنوز مرد نشدی }

فلش بک:

@خب تو هم مثل مین‌مین باید خودم پلمپتو باز کنم.

از کنار تخت بات پلاگ سایز متوسطی اورد و بدون امادگی و با فشار توی سوراخ تنگ و باکره ی جیسونگ کرد .

پسر بخت برگشته از درد فریاد بلندی زد و بیجون شد.
نمی خواست گریه کنه نباید ضعف نشون میداد .

به سمت دیک کوچیک و تحریک نشده ی جیسونگ رفت 

@خب خب اینجا چی داریم ؟ یه جی‌جیی که تحریک نشده ؟!

شروع  به مالش خشک دیک بچه کرد . ولی کوک با درد شدید مقعدش هیچ لذتی رو حس نمیکرد . درواقع اصلا نمیدونست معنی این کارا چیه و فقط درد میکشید  .

چند دقیقه به همین منوال گذشت و مرد خسته شد از جاش بلند شد  .

@نچ ... اپا رو خیلییی بیشتر از قبل ناراحت کردی جی‌جی ... چرا لذت نمیربی ؟ شایدم هنوز مرد نشدی 
و به بلوغ نرسیدی ... هوم ؟

از کمد چیزی بیرون اورد به دیک پسر نزدیک کرد .

دیکش رو گرفت و با یکم دقت تونست سوراخ ریز روش رو ببینه . میله رو بدون فوت وقت روی سوراخ دیکش گذاشت یک ضرب و با فشار به داخلش هل داد.

ثانیه ی بعدی این جیسونگ بود که حالا با داد بلند سعی میکرد که دست و پاهاش رو تکون بده و تا حدودی هم موفق بود .

گوله گوله اشک میریخت درد پایین تنش دیوونه و فلج کننده بود و اون بدون اینکه بتونه از خودش دفاع کنه روی تخت بغل سورانگ افتاده بود و اون هر کاری دلش میخواست با بدن بیچارش میکرد .

سورانگ روی بدن کوچیکش خیمه زد و لب هاش رو به گوشش رسوند:

@نچ ... مین‌مین رو کاری کردم تو 10 سالگی مرد شد و به بلوغ رسید . با مین‌مین درست رفتار نمیکردم ولی 
واقعا سر جی‌جی‌م صبر و حوصله به خرج دادم تا بزرگ بشه و خودش مرد بشه بتونه پاپیه خوبی برای اپاش باشه ولی جی‌جی کوچولو انگار خیلی بهش خوش گذشته . عیبی نداره . اپا بلده چجوری جی‌جی رو مرد کنه.

دستش رو به عضو جیسونگ بند کرد و شروع به بالا و پایین کردن دیکش شد .

پسر حالا میتونست حس کنه که یکم جون توی حنجره و بدنش در جریانه . داد میزد ولی بیشتر به ناله های بلند شبیه بود از درد عضوش نفسش میگرفت و دست و پاهاشو تکون میداد .

سورانگ که متوجه شد قدرت بدنی پسر بچه داره برمیگرده دست از پمپ کردن عضوش برداشت و سعی کرد دستای بی جونش رو به تاج تخت ببنده و همزمان شروع به بوسیدنش کرده بود که در به 
شدت باز شد.

نیم نگاهی به چهره ی شوک زده ی مینهو کرد و اهمیتی نداد ......

.
.
.
.
.

My Half Brother [ برادر ناتنی من ]Onde histórias criam vida. Descubra agora