Part 4🔞

140 11 0
                                    

چند روز از اون اتفاقی که توی اتاق افتاده بود گذشته و اون پسر ترسناک رو دیگه ندیده بود.
خوشحال از اين‌که فکر می‌کرد پسر هیولا بیخیالش شده روی تختش نشسته و کتابش رو می‌خوند.
طبق معمول خانوادش به یه مهمونی کاری رفته بودن و تا نیمه شب برنمیگشتن.
همین‌طور محو نوشته‌های کتاب بود که با حس سرمای یکدفعه‌ای، لرزی توی تنش نشست و باعث ترسش شد چون این لرز اون رو یاد اون پسر مینداخت.
نگاهش رو توی اتاق چرخوند و با دیدن پرده اتاقش که تکون میخورد و با هر حرکتش سایه‌ای رو نشون می‌داد شوکه شد.
با ترس از روی تخت بلند شد و آروم سمت پرده رفت و با یه حرکت کنارش زد، با ندیدن کسی نفس راحتی کشید که با صدایی که درست بغل گوشش شروع به حرف زدن کرد جیغ بلندی کشید‌.
- های بیبی
جونگکوک با چشم‌های درشت و ترسیدش سرجاش چرخید و تهیونگ رو دید که با لبخند مزخرفش نگاش میکنه‌.
+ تو ا..اینجا چی‌کار می‌کنی ب... باز؟
جونگکوک با لکنتی که از ترس سراغش اومده بود پرسید و سعی کرد تهیونگ رو که بهش نزدیک‌تر میشد رو نادیده بگیره.
- اومدم کار نیمه تموم اون شب رو تمومش کنم.
و با یه حرکت جیمین رو بلند و روی تخت انداختش، روی جسم ترسیده‌ی پسر خیمه زد تا مانع فرار کردنش بشه.
جونگکوک با نفس نفسی که از شوک و ترس بود سعی کرد تهیونگ رو کنار بزنه ولی باز اون سنگینی که قبلا هم حسش کرده بود نمی‌زاشت کاری از پیش ببره.
تهیونگ با یه حرکت لباس جونگکوک رو توی تنش پاره کرد و با نگاه براقش تن بلوری و سفید پسر رو نگاه کرد.
با اشتیاق زیادی لباش رو روی ترقوه‌های برجسته‌ی جونگکوک گذاشت و شروع به بوسیدن و مکیدن اون قسمت کرد.
جونگکوک با حس عجیبی که یک‌باره با لب‌های اون موجود عجیب سراغش اومده بود دست از تقلا برداشت و سعی کرد ناله هاش رو توی دهنش نگه داره تا پسر متوجه لذت بردنش نشه، که با حرکت تهیونگ طاقت نیاورد و ناله‌ی بلندی کرد.
تهیونگ نیپل سمت چپ جونگکوک رو توی دهنش کشید و با ولع شروع به مکیدنش کرد و با دست دیگه‌اش نیپل راستش رو می‌مالید.
کم کم بوسه‌های خیسش رو پایین برد و زبونش رو دور تا دور ناف پسر کشید.
صدای ناله‌های جونگکوک توی گوشش بود و برای تصاحب بدنش مشتاق‌تر می‌شد.
دستاش رو روی کش شلوار جونگکوک گذاشت و با یه حرکت با لباس زیرش پایین کشید و نگاهی به عضوش کرد.
با دیدن دیک کوچولو و صورتی جونگکوک که تقریباً نیمه تحریک شده بود زبونش رو دور لبش کشید.
شلوار و شرتش رو کناری انداخت و پاهای جونگکوکو باز کرد و سوراخ صورتیش که از لذت باز و بسته میشد نگاه کرد، تهیونگ احساس می‌کرد عضوش از شدت تحریک داره شلوارش رو پاره میکنه.
جونگکوک با خجالتی که از لخت بودنش کشیده بود چشماش رو بسته و سرش رو توی بالشت فرو کرد.
هنوز اون حس خواستن رو داشت و دوست داشت تهیونگ رو توی خودش دقیقاً رو نقطه‌ی لذتش حس کنه‌.
تهیونگ پوزخندی به جیمین زد و با یه حرکت دیکش رو وارد دهنش کرد و مک محکمی به کلاهکش زد.
جونگکوک با حس داغی دور عضوش ناله‌ی بلندی کرد و با چشم‌های گشاد شده به تهیونگ که براش بلوجاب می‌رفت، نگاه کرد.
بعد از چند دقیقه دست از مکیدن اون عضو خوش‌رنگ برداشت و سرش رو بالا آورد و نگاهی به پسر زیبای زیرش کرد.
روی صورت جونگکوک خم شد و بوسه‌ای روی لب‌هاش گذاشت و دوتا انگشت وسطش رو روی لب‌هاش گذاشت.
- خوب خیسشون کن بیبی
جونگکوک با چشم‌های خمارش نگاهش کرد و انگشت‌های تهیونگ رو توی دهنش کشید و شروع به حرکت دادن زبونش لابه‌لای انگشت‌هاش کرد.
تهیونگ انگشت‌هاش رو از دهن خیس پسر بیرون آورد و سمت سوراخ سرخ شده‌اش برد و روی چین خوردگی‌های اطراف سوراخش کشید.
جونگکوک تکونی از این حرکت خورد و به بازوهای بزرگ ته چنگ زد.
تهیونگ متوجه ترس جونگکوک بود پس پیشونیش رو بوسید و نوازش‌های اطمینان بخشی روی بدنش انجام داد.
- نترس عزیزم کاری می‌کنم بهت خوش بگذره.
فشار دست‌های جونگکوک کمتر شد که همون موقع یکی از انگشت‌های تهیونگ داخلش فرو رفت.
جونگکوک از درد کمی که به دیواره‌های کش اومده‌اش وارد شده بود ناله‌ی دردناکی کرد و اخماش رو توهم کشید، تهیونگ کمی انگشتش رو عقب و جلو کرد و انگشت دومش رو هم اضافه کرد.
وقتی حس کرد ورودی پسر به اندازه‌ی کافی باز شده و آماده است انگشت‌هاش رو بیرون آورد و بی‌توجه به صورت درهم جونگکوک تمام لباس‌هاش رو در آورد، جونگکوک تا نگاهش به بدن تهیونگ افتاد دردش رو فراموش کرد و با شگفتی به اون عضله‌های پیچ در پیچ نگاه می‌کرد، دلش لمس‌شون رو می‌خواست.
تهیونگ دوباره روی جونگکوک خم شد و پاهاش رو روی شونه‌های پهن خودش گذاشت، با بزاق دهنش دیکش رو خیس کرد و سرش رو روی ورودی جونگکوک تنظیم کرد.
- آماده‌ای؟
جونگکوک با استرس سرش رو تکون داد و آب دهنش رو قورت داد، ته آروم سر دیکش رو وارد پسر کرد که متوجه صورت درهمش شد.
با یه حرکت کامل واردش شد که جیغ جونگکوک در اومد و چشم‌های زیباش به اشک نشست.
+ خدای من این خیلی درد داره خواهش می‌کنم درش بیار و تمومش کن.
تهیونگ صورت جونگکوک رو بوسه بارون کرد و سعی کرد آرومش کنه:
- هیشش آروم باش عزیزم الان عادت می‌کنی بهش.
آروم کمر زدن رو شروع کرد و سعی داشت اون نقطه‌ی اسفنجی رو پیدا کنه تا درد پسر رو کم کنه.
با ناله‌ی متفاوت جونگکوک فهمید بلاخره پیداش کرده و همون نقطه رو هدف ضربه‌هاش قرار داد.
جونگکوک این‌بار بدون خجالت ناله‌های از روی لذتش رو آزاد و دستاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد.
بعد از چند دقیقه تهیونگ با حس تنگ‌تر شدن سوراخ جونگکوک دور عضوش متوجه‌ی نزدیک بودنش شد پس با سرعت بیشتری حرکت کرد تا باهم بیان.
دستاش رو دور دیک جونگکوک حلقه و بالا پایین می‌کرد تا اینکه کام جونگکوک دستاش رو پر کرد و کام خودش هم سوراخ جونگکوک رو.
نفس عمیقی کشید و آروم دیکش رو در آورد، بغل جونگکوک روی تخت افتاد و تن خیسش رو توی بغلش گرفت.
جونگکوک که خیلی خسته شده بود با گذاشتن سرش روی سینه‌ی سفت تهیونگ و زیر نوازش‌های آروم پسر به خواب عمیقی رفت.

سلام خوشگلا...پارت طولانی خدمت شما😁🌻ووت یادتون نره هاا🥺

𝐌𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫👁ᵛᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now