Part2

50 10 6
                                    

...

الان هردوشون توی رستوران درحال سرو ناهاری بودن که به چشم معده های گرسنشون خیلی لذیذ میومد
هردو سکوت کرده بودن و فقط صدای قاشق و چنگال بود که از میزشون شنیده میشد
جونگکوک که دیگه نمیتونست سکوت حکم فرما بر میزو تحمل کنه کلافه سرشو بالا اورد و با صدای ارومی لب زد
_هعی کیم تو نمیخوای ی چیزی بگی؟!
تهیونگ با تعجب سرشو بالا اورد و بعد از قورت دادن غذای داخل دهنش پرسید
_نه، باید چیزی بگم مگه؟!
_نمیدونم مثلا راجب ی چیز توی شرکت یا ی حادثه ای چیزی حرف بزن، حالم داره از این سکوت سنگین بهم میخوره
تهیونگ سری تکون داد و بعد گفت
_خب، میدونی که امروز قرار ملاقات داریم
حونگکوک سری تکون داد و تهیونگ ادامه داد
_میدونی راجبه چیه؟!
جونگکوک دوباره سری تکون البته ایندفعه به نشانه ی منفی که تهیونگ ادامه داد
_پس الان ناهارتو بخور که در هین ملاقات ی چیزی از حرفای طرفو بفهمی
جونگکوک که از این حرف تهیونگ کفری شده بود با صدای نسبتا بلندی فریاد زد
_یاااا کیم تهیونگ
تهیونگ اروم خنده ای کرد و نگاهی به صورت پسر که از عصبانیت سرخ شده بود انداخت
_خب دروغ که نمیگم وقتی گشنت باشه هیچی نمیفهمی
جونگکوک پوف کلافه ای کشید
و اینطور بود که بقیه ناهار اون دو در سکوت سپری شد
.
.
جونگکوک و تهیونگ وارد شرکت شدن و اینگونه شد که تمام نگاه ها مجذوب ان دو شد
خب راستش با اون استایل و تیپ هرکسی را به خود جذب میکردن
جونگکوکی که یک دست کت و شلوار طوسی به همراه کروات مشکی و پیرهن سفید پوشیده بود و در طرف دیگه تهیونگی که یک دست کت و شلوار کرمی رنگ به همراه کروات کرمی و پیراهن سبز خزه ای پوشیده بود
هردوشون داشتن راهشون رو جدا میکردن تا به دغتر های خودشون برن که کسی جلوی هردوشون رو گرفت و نفس نفس زنان شروع کرد به حرف زدن
_جناب کیم و جناب جئون، اقای جانگ اومدن برای ملاقات با شما
تهیونگ سری تکون داد و هردو به سمت اتاق ملاقات حرکت کردن
وقتی به اتاق مورد نظرشون رسیدند در اتافو باز کردن و وارد شدن
وقتی وارد شدن دو مردی که داخلی اتاق حضور داشتند بلند شدند و به نشانه ی احترام تعظیم کوتاهی کردن که جونگکوک و تهیونگ متقابلا این کارو انحام دادن
تهیونگ تعارفی کرد گفت
_لطفا بشینید
مرد مسن سال و مرد دیگه ای که کنارش ایستاده بود هردو نشستن و جونگکوک و تهیونگ هم رو به روی انها نشستند
مرد مسن که دید سکوت داره بر فضا حکم روا میشه شروع کرد به حرف زدن
_من جانگ یانگ سو هستم خوشبختم
مرد دستش را جلو برد تا با انها دست بدهد که تهیونگ کارتش را از کیفش دراورد و به دست مرد داد ولی وقتی جونگکوک متقابل این کارو انجام داد مرد به او توجهی نکرد
تهیونگ که حواسش به حرکات مرد بود سریع شروع کرد به حرف زدن
_ببخشید ولی من قصد همکاری ندارم
هر سه مرد حاضر در اتاق با تعجب به تهیونگ نگاه کردن که اقای جانگ گفت
_ولی جناب کیم خودتون به من گفتید امروز همو ملاقات میکنیم تا درباره ی پرونده حرف بزنیم
تهیونگ سری تکون داد
_درسته خودم به شخصه باهاتون قرار ملاقات گذاشتم، ولی من قصد همکاری با فردی که به این سن هنوز احترام و تبعیض قأل نشدن رو یاد نگرفته همکاری نمیکنم
_ولی مگه من چیکار کردم جناب کیم؟!
تهیونگ به سمت جونگکوک متعجب چرخید و دستش هنوز کارت توش بود رو از زیر میز بالا اورد
_همکار من به شما کارتش رو داد ولی شما با اینکه دید بهش بی توجهی کردید شاید چون فکر کردید هنوز اندازه ی من تجربه نداره و معروف نیست ولی باید بگم که شاید معروف نباشه ولی گاهی اوقات حتی کارش از منم بهتره و یکی از بزرگترین رقبای من هستش و اینکه اینجوری تبعیض قأل شدید و نادیداش گرفتید انگار منو نادیده گرفتید و به من بی احترامی کردید
جونگکوک دهنش دیگه بیشتر از این باز نمیشد
تاحالا دیده بود که تهیونگ پشت همکاراش و یا حتی خودش دربیاد ولی این دیگه خیلی بیش از انتظارش بود
تهیونگ از جاش بلند شد و توجهی به حرف های مرد نکرد و از اتاق خارج شد
جونگکوک همونجا خشکش زده بود یهو به خودش اومد سریع تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد و به طرف دفتر تهیونگ رفت
.
.
.
.
خب اینم پارت دو❄
ووت و کامنت یادتون نره خوشگلا

The case of love |VkookWhere stories live. Discover now