...
هردوشون بعد از مهمان شدن یک فنجان دمنوش ارام بخش از طرف جو اون از شرکت خارج شدن و به سمت پارکینگ رفتن
جونگکوک قصد داشت تا خودش با ماشین خودش به دادگاه بره ولی انگار تهیونگ نظر دیگه ای در این باره داشت
با نگاهی به جونگکوک که داشت سوار ماشینش میشد کرد و بعد با تردید صداشو کمی بالا برد تا جونگثوک قادر به شنیدنش باشه
_میگم بهتر نمیشه اگر با ی ماشین بریم؟!
جونگکوک هنوز پاشو تو ماشین نذاشته بود که با صدای تهیونگ متوقف شد و سرشو به طرفی که صدای تهیونگ از اونجا میومد برگردوند
_خب نظر بدی نیست، با ماشین من بریم یا تو؟!
تهیونگ شونه ای بالا انداخت
_به هرحال برای من که فرقی نمیکنی، با هرکدوم که تو راحتی
جونگکوک سوار ماشینش شد و شیشو پایین داد و گفت
_پس با ماشین من بریم
تهیونگ به سمت IX35 سفید رنگ جونگکوک رفت و در سمت شاگردو باز کرد و نشست و دقیقا بعد از بستن در جونگکوک پاشو رو گاز گذاشت و با سرعت خیلی زیادی از پارکینگ خارج شد
تهیونگ نگاهی به کیلو متر ماشین کرد و بعد با تعجب به سمت جونگکوک برگشت
_اینکه با 100تا توی این خیابون که سرعت مجازش 60تاس برونی یکیم زیادی نیست؟!
_کیم ی نگاهی به ساعت بنداز بعد برای من مامور راهنما راندگی شو ، محض رضای مسیح ما باید ساعت 8 اونجا باشیم و الان ساعت دقیقا 7:36 هستش و تا اونجا فاکینگ 40 دقیقه راهه
تهیونگ ترجیح داد سکوت کنه تا دوباره به خاطر یک نصیحت دوستانه مسخره نشه و مورد عنایت قرار نگیره
جئون امروز دیگه واقعا چوب ختاش پر شده بودن
اون از چند دقیقه پیشش توی شکرت و اینم از الانش توی ماشین
خدا کنه توی دادگاه فاجعه درست نکنه
جونگکوک الان درست شبیه یک اتیش شعله ور و بزرگی بود که اگر فقط دو سه قطره دیگه روش بنزین میریختن کل چیز هایی که اطرافش بودن رو به اتیش میکشید
پس تهیونگ الان تو دلش خدا خدا میکرد کسی تو دادگاه نخواد رو اعصاب این بچه یورتمه بره چون اونوقت به باد میرفت
بالاخره با افکار بلند و بالا تهیونگ و سرعت سرسام اور جونگکوک بدون گذشت زمان زیادی اونا جلوی ورودی دادگاه ایستاده بودن
قبل از اینکه جونگکوک قدم از قدم برداره تهیونگ شونشو از پشت گرفت و اونرو به طرف خودش برگردوند که با چشمای سرخ و کلافه ی جونگکوک رو به رو شد
نفس عمیقی گرفت
_جونگکوک من الان دقیقا نمیدونم تو به چه دلیلی داری این حال اشفته و پریشونو تحمل میکنی و به دوش میکشی ولی باید بهم بگی تا بتونم کمکت کنم، اگر همینجور بخوای تو دادگاه حضور پیدا کنی فکر نکنم چیزی اونجور که باب میل ما بود پیش بره، پس بهم بگو
جونگکوک دستای تهیونگو از روی شونش پس زد و چشماشو در حدقه چرخوند و پوف کلافه ای کشید
_کیم من نیازی به کمک ندارم خودم درستش میکنم
_ولی...
بقیه حرف تهیونگ با فریاد تقریبا بلند جونگکوک نصفه موند
_ولی چییی کیم؟! وایی از صبح تا همین الان ی احساس نا خوشایند و حال بهم زنی کل وجودمو در بر گرفته انقدر که احساس خفگی میکنم، حس خوبی نسبت به این روز نحس ندارم، همش احساس میکنم که قراره ی اتفاق بد بیوفته، نه خواب اثر داشت نه دمنوشای جو اون لابد میخوای بگی که حرفای تو اثر داره؟!
تهیونگ باورش نمیشد کل این چند ساعت گذشته رو جونگکوک با این احساست پیچیده و اشفته پشت سر گذاشته
قبل از اینکه جونگکوک حرفی بزنه اون فکر میکرد که میتونه درکش کنه و باهاش حرف بزنه تا ارومتر بشه
ولی الان...
واقعا نمیدونست چی به جونگکوک بگه تا بتونه کمی به احساساتش سروسامون بده
نمیتونست جونگکوک و درک کنه ولی حداقل میتونست تا باهاش همدردی کنه که؟!
تهیونگ کمی به جونگکوک نزدیک شد و دستش رو روی گونه نسبتا پر جونگکوک گذاشت
_الان ما کلا 2 یا 3 دقیقه وقت داریم و من نمیتونم کاری کنم تا احساساتت تغییر کنن و احساس بهتری بکنی و این اشفتگی که در چهرت کاملا نمایانه جاشو به ارامشو ریلکسی بده ولی فقط میتونم بگم اگر تو احساس میکنی قرار یک اتفاق بد توی این دادگاه بیوفته من به عنوان یک دوست و همکار کنارتم تا باهم از پس اون مشکل بربیایم، ما باهم پا توی این دادگاه میذاریم و باهم ازش خارج میشیم ولی اگر تو همینطور اشفته حال و پریشون بمونی ممکنه هیچ چیز اونجور که ما میخوایم پیش نره
احساس خوب؟!
ریلکس بودن؟!
ارامش؟!
اه اصلا مهم نبود اون حس خوبی که درون جونگکوک در حال جوشش بود اسمش چیه اون فقط میدونست که مرد رو به روش کیم تهیونگ یک جادوگره که با اون کلمات جادویی تونسته حالش رو از این رو به اون رو کنه
جونگکوک دست تهیونگ رو گرفت و از روی صورتش برداشت که تهیونگ با این کارش فکر کرد که با شکست رو به رو شده ولی بعد از شنیدن اون جمله از زبون جونگکوک لبخند به لب لبخندی به روی جونگکوک زد
_ممنون کیم
هردوشون از در دادگاه وارد سالن بزرگ و بی روحی شدن و به سمت اتاق مورد نظر که جلسه ی دادگاه توی اون برگزار میشد رفتن
از در که وارد شدن تونستن خانم و اقای لی رو به همراه دخترشون ببینن
خانم و اقای لی هردو روی صندلی های مورد نظرشون نشسته بودن و هینا هم در جایگاه متهم کنار دو صندلی خالی که جای اون دو وکیل جوان بود نشسته بود
بعد از پا گذاشتن توی اون اتاق
جوی که داشت باعث شد تا تهیونگ هم کمی درباره اتفاقاتی که ممکن بود بیوفته نگران بشه
به طرز غیر قابل انکاری امروز واقعا روز استرس اوری بود و تمامی کائنات دست به دست هم داده بودن تا احساسات اون دو وکیل رو اشفته و پیچیده کنن
فقط خدا میدونست که چه چیزی در انتظارشون بود که اینجور اونارو بهم ریخته بود
هردوشون باید کامل حواسشون به کارایی که میکردن میبود و کامل هوشیار بمونن
تهیونگ و جونگکوک هردوشون در جایگاه مورد نظرشون جای گرفتن و مدارک و پرونده رو روی میز قرار دادن
تهیونگ به طرف جونگکوک برگشت و با صدایی مصمم و اعتماد بخشی گفت
_هرچی که بشه ما باهم از پسش برمیایم، مشکل تو مشکل منه و مشکل من مشکل تو
جونگکوک سری تکون داد که هم زمان با این کارش قاضی وارد سالن شد و تمامی حضار از مردم عادی و وکلا گرفته تا بارز پرس و دادستان ها و عوال دادگاه از جاهاشون به نشانه احترام برخواستند
قاضی بعد از نشستن در جایگاهش که بلند ترین و بالا ترین پخش سالن بود چکششو روی پایه چوبیش کوبید و اغاز این جلسه از دادگاه رو شروع کرد
_جلسه ی اول پرونده ی شماره 2369 رو اغاز میکنیم
بعد از این حرف قاضی دادگاه اغاز شد و اون دو وکیل میدونستند کارشون اسون نخواهد بود
نداشتن مدرک کافی
وکیل رده بالا و با تجربه قربانی که از چهره پخته و مصممش فقط یک کلمه میشد خواند که اونم این بود(من این پرونده رو میبرم)
و صد البته اون دلشوره ی لعنتی که از بدوی ورود به این سالن بی روح گریبان گیرشون شده بود
.
.
.
.
سلام خشگلا💙
اینم پارت نه خدمت حضورتون🦋
راستش از اونجایی که من تازه به پارت ها نگاهی انداختم فهمیدم که...
اشتباه تایپی فروان قابل مشاهده است و این به شدت روی اعصابم رفت
و بعد به این فکر کردم که شما چطور اصلا اینو فهمیدید
خودم که دارم داستانو مینویسم هیچی نفهمیدم
شما چیزی فهمیدید تا اینجای داستان؟!
ولی خب شما ببخشید واقعا سعی میکنم از این به بعد بیشتر حواسم به اشتباه ها باشه
حمایت یادتون نره الماس ها💎
مراقبت کنید🌻
YOU ARE READING
The case of love |Vkook
Action_کیم معنی Apricity رو میدونی؟! _نه، معنیش چیه؟ _خب یعنی گرمای خورشید تو زمستون، درست مثل تو که گرمای قلب سرد من شدی 🌞❄ Couple: vkook Genre: Action, Crime, Smut, Mystery Author: Amaris ...