𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒 𝑀𝑤𝑜

part 13

Writer's pov :

فلیکس با ذوقی فریاد زد :" این بهترین اتفاق عمرم بودد !!"

هان با خشمی پشت سرش فریاد زد :" این بدترین اتفاق عمرم بود !!"

پشت سر اون دو پسر ها هم از اون مکان خفه بیرون اومدند . هیونجین خنده ای کرد و پرسید :" دوستش داشتی ؟"

فلیکس جوری متعجب بهش نگاه کرد که اون رو از گفتن حرفش پشیمون کرد . سریع عکس ها رو جلوی چشم هیونجین اورد و گفت :" من عاشقش شدم شوخی میکنی هیونجینی !"

هیونجین :" عاشق بودن چیز به این سادگی ای نیست که به هر چیز ساده ای بگی عاشقشی !"

فلیکس :" نه خیرم .. من همین حالا هم عاشق... "

با فریاد جیسونگ که داشت با چشم های اتشین به لینو نگاه میکرد حرفش ناتموم موند .

جیسونگ :" تو .. تو خودت رو مرده فرض کن !"

لینو نیشخندی زد و گفت :" چرا ؟ چون برات سخت شدم ؟ "

جیسونگ :" یاااا !! "

بنگ چان اروم برای نرم کردن جو گفت :" جیسونگا ببخش ولی .."

که پسر حرفش رو قطع کرد :" نه به حد کافی اینجا موندم .. دارم میرم یه جا بشینم و کمی اروم بشم شما ها بگردید ! هر وقت کارتون تمو شد بهم زنگ بزنید !"این رو گفت و به سمت قسمتی از مغازه ها قدم برداشت .

لینو خواست پشتش بره که چان دستش رو کشید و هشدار داد :" اوی اول به این برس !" و با چشم هاش به شلوار لینو اشاره کرد .

لینو دستش رو به موهاش فرو کرده کمی کشیده ایشی زیر لب زمزمه کرد .

هیونجین :" میدونی .."

با بالا اومذن دست مینهو ساکت شد .

منیهو :" خودم میدونم مرد اهه چیکار کنم حالا ؟"

پسر نگاهی به اطراف کرد و با دیدن دستشویی عمومی بازویی به دوستش زد و گفت :" اونجا !"

با فهمیدن منظورش لینو چشم هاش گرد شد و عصبی گفت :" من اونجای کثیف نمیرم ! مسئولش خودشه چرا نمیاد حلش کنه ؟"

فلیکس یهویی پرسید :" من میتونم حلش کنم ؟"

هر سه با هم داد زدند :" نه !"

ترسیده توی چاش پرید و بهش برخورده گفت :" چرا اینطوری میکنید خب پیشنهاد دادم !"

لینو با نگاهی بهش انداخت :" خب .. ببین این یه مسئله شخصیه میدونی .. در ضمن نیاز نیست هان هست مگه نه !"

هر حرفی که میزدند شاید برای اونا یه چیز عادی بود ولی برای گربه ای که اولین بار تمام این اتفاقت داره سرش میاد جدید بود پس حتی با نیم نگاهی که به نظرش عصبانی یا توهین امیز بود نارحت میشد و سریع گریه میکرد پس لینو اروم توضیح داد . با فهمیدن موضوع سری تکون داد .