نمیتونست چیزی که میدید رو باور کنه. کاملاً قابل مشاهده بود که پسر موبلوند ناراحت و نگرانه؛ اما سؤال اصلی این بود که اینجا چیکار میکرد؟!
_آقای یستریب، من ازتون سؤال پرسیدم! آیا در تاریخ ششم جولای همراه سربازها به پایتخت اوکراین رسیدید؟!
وقتی سکوتش کمی طولانی شد، دادستان با جدید و صدایی که کمی بالاتر رفته بود، سؤالش رو مجدداً با تأکید بیشتری به زبون آورد و حواس نیکولای جمع شد. نگاهش رو دوباره به زن داد و لب باز کرد:
_بله.
زن بدون هیچ مکثی لب باز کرد تا سؤال بعدیش رو بپرسه و این باعث شد نگاه جونگکوک که دوباره روی پسر موبلوند چرخیده بود، طولانی نشه.
_حقیقت داره که شما سربازها رو اون هم حین ماموریت تنبیه میکردید؟
_بله.
مرد دورگه بدون توضیح خاصی پاسخ داد و سؤال بعدی بهسمتش روانه شد.
_از چه روشهایی برای تنبیهشون استفاده میکردید؟
_قبلاً این سؤالها رو از شهود پرسیدید و همین الان خودتون بهشون پاسخ دادید جناب دادستان.
نیکولای جواب سؤال زن رو سربالا داد و این باعث شد صدای قاضی از سمت دیگه بلند بشه.
_فقط به سؤالی که ازتون پرسیده شده، جواب بدید آقای یستریب!
_ممنونم قربان.
صدای آروم دادستان که از قاضی تشکر میکرد، به گوش رسید و جونگکوک برای لحظهای زبونش رو توی لپش فشرد.
_بسیارخب، اجازه بدید سؤالم رو طور دیگهای بپرسم؛ چون برای هر کسی سخته که اینطور واضح به جرایمش اعتراف کنه. آیا حقیقت داره که شما به سربازهای درحال انجام وظیفه گرسنگی میدادید؟
_بله، حقیقت داره.
مرد دورگه بدون توجه به طعنهی دادستان، پاسخ داد و نیمنگاهی به تهیونگی که با ترس و نگرانی لب گزینه بود، انداخت.
_حقیقت داره که اونها رو با باتوم کتک زدید، سرپا نگهشون داشتید، بهشون بیخوابی دادید و بدون اسلحه! برای مقابله با دشمن فرستادیدشون جلو؟!
روی بخش «بدون اسلحه» تأکید کرد و نیکولای برای گفتن «بله» کمی مکث کرد.
_بله، حقیقت داره.
_آیا دلیلی هم برای در نظر گرفتن چنین تنبیههای بیرحمانهای اون هم برای سربازهایی که درحال مأموریت بودن، دارید؟ توضیحش بدید.
نگاه جونگکوک برای لحظهای روی تهیونگ که مستقیماً بهش خیره شده بود، چرخید و با کمی مکث لب باز کرد:
_بله. اونها از دستورم بارها و بارها سرپیچی کردن.
دادستان سرش رو تکون داد و بعد از قفلکردن دستهاش به همدیگه، گفت:
YOU ARE READING
Nicolay (Kookv)
Fanfiction➳ Nicolay تمامشده. ✔️ تهیونگی که عاشق سفرکردنه، بالأخره شرایط سفر به کشور مورد علاقهاش رو پیدا کرده و قراره چند روز دیگه پرواز کنه؛ درحالی که فرماندهی ارتش روسیه همون موقع داره خودش رو برای حمله به اوکراین آماده میکنه... کاپل: کوکوی ژانر: عاشقا...