سهون اصلا فکرش و نمیکرد که این جشن اینقدر عذابش بده ..
دیدن اینکه لوهان بدون توجه بهش با بقیه میگه و میخنده به اندازه کافی عصبانیش کرده بود ، دیگه انتظار اینو نداشت که با پدر روحانی ، رئیس خیریه ، مدیر یتیم خونه و خیلی های دیگه اینقدر صمیمی بشه .
لوهان همیشه اینجوری بود یا اینبار میخواست سهون و دیوونه کنه؟؟ چرا باید با کسایی که بیشتر از دوبار ندیده بودشون اینقدر صمیمی رفتار میکرد؟با عصبانیت جام شراب دیگه ای از روی میز که دور از دسترس بچه ها بود برداشت و یه نفس همشو سر کشید .
_اخ لوهان از دست تو ..
زیر لب با خودش زمزمه کرد و سعی کرد با کشیدن نفس های عمیق از عصبانیتش جلوگیری کنه ولی با شنیدن صدای خنده های بلند لوهان با اون چند نفر بیشتر از قبل حرصی شد .
دوباره و دوباره صدای خنده های اون چند نفر به گوشش رسید و سهون به جام توی دستش فشار زیادی وارد کرد
_داری میشکنیش سهون اروم تر .
با صدای شیومین به خودش اومد و قبل از اینکه اون جام و توی دستش خورد کنه اونو روی میز گذاشت .شیومین با دیدن حالت های عصبیش نیشخندی روی صورتش شکل گرفت
_داری از حسودی میترکی نه؟؟
سهون با اخم وحشتناکی به سمتش برگشت و شیومین با دیدن چشمای قرمزش نیشخندش و خورد
_میشه اینقدر روی اعصاب من راه نری؟؟ به اندازه کافی حالم بد هست .
شیومین با دیدن حال سهون نگاهی به لوهان انداخت و بدون اینکه نگاهش و ازش بگیره گفت
_ میخوای برم بیارمش ؟؟
سر سهون به دو طرف تکون خورد
_ نمیخواد ، بزار همی..
با صدای افتادن چیزی حرفش نیمه تموم موند و با تعجب سمت صدا برگشت .
یکی از بچه ها به لوهان خورده بود و تمام محتویات جام لوهان روی لباسش ریخت .لوهان هول شده اول اون پسر بچه رو از روی زمین بلند کرد و بعد از مطمعن شدن از حالش نگاهی به لباس خودش که تماما قرمز شده بود کرد
_م..من معذرت ..میخوام ..
اون پسر بچه با ترس و چشمایی که هر لحظه انتظار بارش داشت گفت و چندبار پشت سر هم بهش تعظیم کرد ، لوهان که ترسیدن اون بچه رو دید روی زانوهاش خم شد و لبخندی بهش زد
_ اشکال نداره کوچولو ، لازم نیست بترسی .
بعد از حرفش دستشو به موهای پسر کشید و اون بچه با خوشحالی لبخندی زد و با دو از اونجا دور شد
_واقعا تحت تاثیر رفتارت با بچه ها قرار گرفتم ، فکرنمیکردم کسی از خانواده پارک بتونه همچین رفتار خوبی داشته باشه .
مدیر یتیم خونه با نیشخندی گفت که باعث شد لوهان لبخند معذبی بزنه .
از اول بحثشون تا حالا اونا سعی داشتن بگن چقدر با خانوادش متفاوته ، لوهان اینو قبول داشت که با خواهر و برادرش فرق داره ولی اونا عملا با حرفایی که میزدن به خانوادش توهین میکردن و لوهان هرچقدرم که میخواست بی تفاوت باشه نمیتونست .
شاید اگه خیلی مستقیم اون حرف هارو بهش میزدن میتونست نارضایتیش و نشون بده ولی چون در قالب خنده و مهربونی اینارو بهش میگفتن فقط میتونست بخنده و سعی کنه بحث و عوض کنه .
_من باید برم لباسمو ..
قبل از اینکه حرف لوهان تموم بشه یکی دیگه از اون مرد ها که هیچ اطلاعی از هویتش نداشت بهش نزدیک شد
_راستش واقعا خوشحالم که شما دیگه توی همچین خانواده ای نیستین ، واقعا حیف میشد .
بعد از گفتن حرفش خنده بلندی کرد و به شونه لوهان ضربه زد که باعث شد لوهان دوباره خنده معذبی بکنه
_راستش خانواده من اونقدرام بد ..
لوهان تا خواست دوباره حرفی بزنه حرفش توسط یکی دیگه قطع شد
_واقعا درسته ، قبلا که پدرتون رئیس خانواده پارک بود باز قابل تحمل تر بودن حالا که پارک چانیول جاشون نشسته دیگه غیر قابل تحمل شدن خوب شد زودتر خودتون و کنار کشیدین .
YOU ARE READING
True Heir 2
Romanceسال ۱۹۴۲ ...یک سال از اون فاجعه که باعث مرگ معشوقه اش شد گذشت.. این خبر که چانیول با دستای خودش معشوقه اش و کشته توی کل شهر پیچید و چانیول و تبدیل به هیولایی کرد که هیچکس جرئت نزدیک شدن بهش رو نداشت .. چون میدونستن آدمی که به خاطر قدرت از کسی که دیو...