part 14

483 39 71
                                    

Writer's pov :

هنگ کرده بود . لینو دقیقا حالا چیکار کرد !؟ هنوز چشم های لینو بسته و لب هاش روی لب های نرم جیسونگ بی حرکت مونده بود . گرمای خاصی بینشون وجود داشت . فقط با چشم هایی که اندازه کاسه شده به روبه روش خیره بود که یکدفعه انگار جرقه ای زد . دست هاش رو بالا اورد و لینو رو محکم هل داد . پسر با حرکتِ آنی جیسونگ تعادلش رو نتونست حفظ کنه و روی زمین به پشت فرود اومد . دستش رو روی لب هاش گذاشت و با ناباوری زیر لب گفت :" من رو بوسیدی ..."

حالا به خودش اومده بود ، این دفعه با فریادی به مینهو خطاب کرد :" من رو بوسیددییییی !!! "

و توجه همه ی افراد دور و برشون رو جلب کرد . فقط شوکه به لینویی که از کارش پشیمون به نظر میرسید و کمی اخم به صورت داشت نگاه کرد و دوید .
بدون نگاه به پشت سرش !
بدون اینکه فکر کنه بقیه چه فکری کردن یا لینو چه فکری کرد فقط تا جایی که میتونست دوید .

با کم ارودن نفس و دور شدن از شهربازی ایستاد . عرق به خاطر دویدنش از پس گردنش به پایین سر خرد ، صورتش براق بود و نوک موهاش کمی خیس به نظر میرسیدند .
روی زانو هاش خم شد هنوز هم حیرت زده با خودش زمزمه کرد :" من رو بوسید ..."

چرا ؟ خودش اول پیشنهاد داد تا باهاش بخوابه یا هر چیزی ولی واقعا فکر نمیکرد لینو گرایشش این باشه و از جیسونگ خوشش بیاد . چرا ؟ هنوز مدتی نبود که هم رو دیده بودن و هیچوقت طولانی حرف نزدند پس ... چرا ؟

فقط با خودش تکرار میکرد و نمیدونست . سعی کرد با تکون دادن سرش از افکارش بیرون بیاد و پیاده به خونه برگرده .

چندین قدمی برداشته بود که یکهویی ذوقی از ناکجاباد پیدا و باعث به وجود اومدن لبخند خجالت زده و لپ های صورتی روی هان شد .
دست هاش رو به هم چسبونده کمی این ور و اون ور تاب خورد و خنده ای کرد ...
لینو اون رو بوسید ، چند ثانیه بیشتر نبود ولی اونقدر حس خوبی داشت که بعد رفع شوکه اش فهمید .

اما ناگهان سیلی به مغزش کشید که داره چه فکر هایی میکنه .
نه ! اون لینویی که دیدی قطعا شخصیت بدی داره ... درسته ! یک شخص تاکسیکه ، با هر بنی بشری میخوابه و قرار میزاره و احساسات واسش مهم نیست .. بله ! قلب تو رو هم میشکونه هان احمق .. احمق .. احمق ..
و چند باری به سرش زد . و ادامه ی راه به کلنجار بین دو احساس مختلف هان و نگاه های عجیب مردم به صحبت با خودش طی شد .

Writer's pov on hyunlix :

هیونجین :" این اخریشه باشه ؟"

فلیکس :" باشه !"

هیونجین :" اخرشه ! یعنی دیگه اخریه ها ! نیای بعد تموم شدنش مظلوم بگی اخه اون موند اخه این موند .. "

فلیکس :" من کی اینجوری گفتم ؟"

هیونجین :" کی ؟ همین حالا که میومدیم سوار این چیز بشیم گفتی !"

𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒 𝑀𝑤𝑜 Where stories live. Discover now