My Idol Boyfriend || Jeonglix, Minsung, Seungjin, Chanbin

25; Come Out

دو هفته بعد:

"از استی بابت این‌که توی این کامبک همراهمون بودن متشکریم! خیلی برامون ارزش داره که... هنوز ما رو دنبال می‌کنید."

اجازه داده بودن جیسونگ کسی باشه که پشت میکروفونه و صحبت می‌کنه. چان با لبخند بهش خیره بود. با وجود این‌که این کامبک کامل نبودن، اما هنوز توسط خیلی از طرفدارها حمایت می‌شدن و این براشون ارزشمند بود.

هر چهار نفر به سمت فن‌ها خم شدن و با گرفتن جایزه، به سمت پشت صحنه رفتن. نتیجهٔ دو هفته تلاششون رو گرفته بودن، و آرزو می‌کردن که ای کاش طور دیگه‌ای پیش می‌رفت. هر چهارتاشون بعد از ضبط کردن برنامه‌ها و اجراها حسابی خسته بودن و حاضر بودن برگردن خوابگاه تا فقط بتونن یکم بخوابن.

"هی!"

چان با شنیدن صدای آشنایی، به عقب برگشت و پسر رو دید. همون پسری که لی فلیکس به عنوان مدیر برنامه و بهترین دوستش معرفی کرده بود. چان متعجب بود که چرا این‌جا می‌دیدش.

"اوه، هی."

با لبخندی سلام کرد. پسر روبه‌روش رو به یاد می‌آورد. اون خیلی خونگرم و پرسرزبون بود.

"این کامبکتون خیلی خفن بود! فایتینگ!"

شنیدن این، کمی چان آروم می‌کرد. این‌که بشنوه با وجود این‌که طوری که می‌خواستن پیش نرفته، باز هم همه‌چیز خوب بود، واقعاً بهش دلگرمی می‌داد؛ و چانگبین هم از گفتن این حرفش منظور داشت.

"اوه، ممنونم."

با خوشحالی تشکر کرد و فریاد ناگهانی جیسونگ مکالمهٔ اون دو رو قطع کرد.

"چانی هیونگ!"

پسر با ذوق سمت هیونگش رفت تا برای امروز خوشحالی کنه و وقتی اون پسر آشنا، سئو چانگبین رو کنار چان دید، چشم‌هاش رو ریز کرد. داشت چی می‌دید؟

"اوه... می‌بینم که باهم خلوت کردین."

پسر با منظور و به طرز ضایعی این رو گفت. چان اخم کرد و چانگبین با تعجب به جیسونگ و بعد به چان خیره شد. خدای من! دیگه تموم دنیا می‌دونستن که اون روی بنگ چان یه کراش بزرگ داره، اما خب... به‌نظر نمی‌اومد خود چان این رو بدونه یا شوخی‌های جیسونگ رو جدی بگیره.

"چی؟"

با تعجب پرسید و جیسونگ بی‌توجه به گندی که زده، چشمکی به سئو زد و درِ گوش چان گفت:

"هیچی هیونگ، خوب با دوست جدیدت راحت باش!"

جیسونگ نمی‌تونست صبر کنه برای روزی که بتونه چان رو هم دست بندازه. البته که ته این رابطه رو شکسته شدن قلب بیچارهٔ سئو چانگبین می‌دید اما خب هیچ‌چیز توی این دنیا غیرممکن نبود، نه؟ حتی گی بودن بنگ چان.

پسر تنهاشون گذاشت و چان نفس عمیقی کشید. چانگبین کمی هول شده بود اما با واکنش عادی بنگ چان، حدس می‌زد اون‌قدرها هم جیسونگ رو جدی نگرفته باشه.