1

231 26 8
                                    

پرستار نگاهش کرد و گفت: ‌- یونگی

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

پرستار نگاهش کرد و گفت:
‌- یونگی.

بهش توجه نکرد.
‌- یونگی؟

آهی کشید و سرش را بالا آورد. پرستار سعی کرد لبخندی بزند. تحمل فضای بیمارستان برایش سخت بود و این سختی بخاطر بیمارانی چون یونگی بود. گفت:
‌- نوبت توئه.

یونگی نفس عمیقی کشید و به اطرافیانش نگاه کرد‌. چشمی در حدقه چرخاند و گفت:
‌- چرا مجبورم برای چندتا سرطانیِ فلک‌زده مثل خودم کصشعر ببافم؟
‌( بابت این تکه واقعا متاسفم. عمیقا می‌خوام بگم این نظر من نیست و صرفا یه دیالوگ از سمت بیماریه که از مریضیش خسته شده و اون رو مایه‌ تمام بدبختی‌هاش می‌بینه. )

پرستار چشم غره‌ای رفت، ولی هیچ‌کدام از بیمارها حرفی نزدند. یونگی آهی کشید و درحالی که مشخص بود کارش از روی اکراه و اجبار است، دفتر را باز کرد و گفت:
‌- خب، من درحال نوشتن یه شعر هستم.

پرستار با ذوق سر تکان داد و گفت:
‌- عالیه، بخون.

یونگی صدای خش‌دارش را با سرفه‌ای صاف کرد و شروع کرد:
‌- خیلی خب، نمی‌خواستم بخونم ولی این مردک داره مجبورم می‌کنه، پس...

مرد درحالی که از قهوه‌ش می‌خورد، سری تکان داد و گفت:
‌- من مجبورت نکردم.

یونگی آهی کشید و گفت:
‌- اسم شعر اینه؛ این مکان خیلی کیریه.

پرستار ابرویی بالا انداخت و گفت:
‌- باشه، خوبه. شروع کن.

و یونگی شروع به خوندن کرد:
‌- زندگی خیلی کیریه.

سرش را بالا آورد و چشم‌های گرد پرستار را دید. دوباره به دفترش زل زد و گفت:
‌- سرطان خیلی کیریه.
پرستار لیم خیلی کیریه.
دارو مصرف کردن خیلی کیریه.
این مکان کیریه،
بوی اینجا کیریه،
اون مرد پیره که اسمش یادم رفته، وقتی میرینه توی شلوارش و عین پنگوئن راه می‌ره خیلی کیریه.
سلیقه‌ی جونگ‌کوک توی انتخاب آهنگ کیریه و...
بقیه‌ش رو ننوشتم.

پرستار نفس عمیقی کشید و با هول تک خنده‌ای کرد. با حرص دستی به زانوهایش کشید و گفت:
‌- خب از مین یونگی ممنونیم. لطفا همگی برای یونگی دست بزنید. آفرین دست بزنید... خوبه، یونگی حالا می‌تونی برگردی توی اتاقت، بعد از اینکه عذرخواهی کردی.

Mute days | TaegiDonde viven las historias. Descúbrelo ahora