کامل شده
یونگی مبتلا به سرطان بود. میدونست که چه بلایی سرش میاد. داشت برای آخرین روزهاش برنامه ریزی میکرد، ولی همهچیز اونطور که ما میخوایم پیش نمیره مگهنه؟
زمین میلرزید. زمین پر از خرده شیشه و گرد و غبار بود و هرکس که جیغ میکشید بعد از ثا...
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
پرستار نگاهش کرد و گفت: - یونگی.
بهش توجه نکرد. - یونگی؟
آهی کشید و سرش را بالا آورد. پرستار سعی کرد لبخندی بزند. تحمل فضای بیمارستان برایش سخت بود و این سختی بخاطر بیمارانی چون یونگی بود. گفت: - نوبت توئه.
یونگی نفس عمیقی کشید و به اطرافیانش نگاه کرد. چشمی در حدقه چرخاند و گفت: - چرا مجبورم برای چندتا سرطانیِ فلکزده مثل خودم کصشعر ببافم؟ ( بابت این تکه واقعا متاسفم. عمیقا میخوام بگم این نظر من نیست و صرفا یه دیالوگ از سمت بیماریه که از مریضیش خسته شده و اون رو مایه تمام بدبختیهاش میبینه. )
پرستار چشم غرهای رفت، ولی هیچکدام از بیمارها حرفی نزدند. یونگی آهی کشید و درحالی که مشخص بود کارش از روی اکراه و اجبار است، دفتر را باز کرد و گفت: - خب، من درحال نوشتن یه شعر هستم.
پرستار با ذوق سر تکان داد و گفت: - عالیه، بخون.
یونگی صدای خشدارش را با سرفهای صاف کرد و شروع کرد: - خیلی خب، نمیخواستم بخونم ولی این مردک داره مجبورم میکنه، پس...
مرد درحالی که از قهوهش میخورد، سری تکان داد و گفت: - من مجبورت نکردم.
یونگی آهی کشید و گفت: - اسم شعر اینه؛ این مکان خیلی کیریه.
پرستار ابرویی بالا انداخت و گفت: - باشه، خوبه. شروع کن.
و یونگی شروع به خوندن کرد: - زندگی خیلی کیریه.
سرش را بالا آورد و چشمهای گرد پرستار را دید. دوباره به دفترش زل زد و گفت: - سرطان خیلی کیریه. پرستار لیم خیلی کیریه. دارو مصرف کردن خیلی کیریه. این مکان کیریه، بوی اینجا کیریه، اون مرد پیره که اسمش یادم رفته، وقتی میرینه توی شلوارش و عین پنگوئن راه میره خیلی کیریه. سلیقهی جونگکوک توی انتخاب آهنگ کیریه و... بقیهش رو ننوشتم.
پرستار نفس عمیقی کشید و با هول تک خندهای کرد. با حرص دستی به زانوهایش کشید و گفت: - خب از مین یونگی ممنونیم. لطفا همگی برای یونگی دست بزنید. آفرین دست بزنید... خوبه، یونگی حالا میتونی برگردی توی اتاقت، بعد از اینکه عذرخواهی کردی.