"cuz he seems like he's good for you"

55 9 17
                                    

با برخورد نور آفتاب به صورتش آروم لای پلکش رو باز کرد. سردرد نسبتا پررنگی داشت و شقیقه هاش نبض میزدن. دوباره چشمش رو بست و چرخید اما وقتی دستش بجای بدن پسر دیگه ملحفه‌ی سرد رو لمس کرد هردو چشمش رو باز کرد و توی جاش نشست.

پاهاش رو از تخت آویزون کرد و دستی لای موهاش کشید ، بعد هم با کنار زدن پتو از روی تخت بلند شد و سمت حموم رفت تا با دوش گرفتن از کرختی بدنش کم کنه. دیشب رو تا اونجایی یادش بود که روی پای جاشوآ به خواب رفته. احتمالا پسر تا طبقه‌ی بالا آوردتش.

با ایستادن زیر آب گرم آه کوتاهی کشید و عضله‌های کوفته شدش رو ماساژ داد. احساس میکرد شب قبل یه کوه جابه‌جا کرده، البته که رویارویی با اون چشم ها همون اندازه سخت بود. سری تکون داد با شستن موهاش از حموم بیرون اومد. بدون خشک کردن موهاش فقط تیشرت و شلوارک مشکی رنگی تنش کرد و از پله‌های عمارت پسر نخست وزیر پایین اومد.

با رسیدن به دو پله‌ی باقی مونده تونست قامت پسر مو قهوه‌ای رو ببینه که جلوی گاز مشغول آماده کردن صبحونه‌ست. لبخند بی روحی زد : صبح بخیر
بلافاصله چشماش جاشوآ بالا اومدن و با لبخند بزرگی ستاره‌ای شدن : صبح بخیر بیبی. یکم پنکیک و سوپ خماری درست کردم.

جونگهان آروم پشت کانتر نشست. میشد گفت پسر سنگ تموم گذاشته. نگاهش برای لحظه‌ای روی دستمال سفره‌ی زرشکی رنگ افتاد که به طور ناموفقی گره خورده بود، آروم لمسش کرد و همون موقع پسر دیگه با دو کاسه سوپ توی دستاش کنارش جا گرفت و لبخند خجالت زده‌ای زد : میخواستم خلاقیت به خرج بدم ولی خب نشد...

بعد هم دستی به پشت گردنش کشید. جونگهان دستش رو کوتاه لمس کرد : مهم اینه که تلاش کردی.
بعد هم قاشقش رو برداشت : بابت صبحونه ممنونم.
هنوز کمی به تموم شدن صبحونه مونده بود که جاشوآ نگاهی به جونگهان انداخت : مامانم زنگ زده بود...
سر پسر مو مشکی سمتش برگشت و منتظر نگاهش کرد. جاشوآ با گذاشتن چاپستیک ها کنار بشقابش ادامه داد : میخواد این آخر هفته یه مهمونی بگیره

جونگهان دور دهنش رو با دستمال پاک کرد : آخر هفته کاری ندارم اما اگر خانوم هونگ مهمونی گرفته باشه نیاز دارم خرید کنم.
پسر مو قهوه‌ای لبخند کوچیکی زد : میتونیم فردا باهم بریم امروز یکم دیر میام عزیزم سرم شلوغه.
جونگهان سری تکون داد : باشه‌.

بعد هم داوطلب شد تا میز رو جمع کنه : من اینجارو جمع میکنم توهم برو آماده شو دیگه باید بری شرکت.
پسر سری تکون داد و بوسه‌ای روی گونه‌ی جونگهان کاشت. بعد هم ممنونمی زمزمه کرد و به طبقه‌ی بالا برگشت تا آماده بشه اما جونگهان برای لحظه‌ای توی یه خاطره‌ی دیگه گیر کرد

°°
فلش بک

آروم چشماش رو باز کرد و اولین چیزی که دید صورت خواب آلودش بود : دیگه باید بلند شی انجل باید برم سرکار
جونگهان کمی غرغر کرد : فقط پنج دقیقه‌ی دیگه!
اما پسر مو بلوند بوسه‌ی سبکی روی موهاش گذاشت و لحظه‌ای بعد جونگهان رو روی دستاش بلند کرد.

MOTH TO A FLAME Donde viven las historias. Descúbrelo ahora