PART4

38 14 3
                                    

__________

فلش بک

با صدای کوبیدن در از خواب پریدم.
صدای کوبیدن‌ها لحظه به لحظه بلندتر میشد.
به گوشیم نگاه کردم تا ببینم چه روزیه.

شنبه بود. اما من به یاد داشتم که روز چهارشنبه خوابیده‌ بودم.. یعنی من سه روز کامل خوابیدم؟

پیشونیم رو لمس کردم، آتیش گرفته بود.
به طوری که اجازه نمیداد بلند شم و در رو باز کنم.. سرم خیلی گیج میرفت..

چند دقیقه بعد صدای شکستن در رو شنیدم. خیلی ترسیده بودم، نمیتونستم بفهمم چه اتفاقی داره میافته..

فقط پلیس ها رو دیدم
که دور تا دورم رو محاصره کردند و یکیشون گفت:"کوان سونیونگ، تو به تهمت قتل درجه دو دستگیری!"


قتل؟ اما چطور؟ من که سه روز کامل توی خونه خوابیده بودم، چطور ممکن بود کسی رو بکُشم؟

من رو به اداره پلیس بردند و از اون روز تحقیقات شروع شد. اونجا بود که فهمیدم وقتی من خواب بودم، یک قتل رخ داده بود

و یکی از نزدیک‌ترین دوستام،
یعنی جئون ونوو ، کشته شده بود. سلاح قتل هم چند کوچه اون طرف‌تر از خونه من پیدا شد. اما عجیب‌ترش این بود که روی سلاح، اثر انگشت من وجود داشت...


~~~~

دوباره روی پشت بوم ایستاده بودم

همون پشت بومی که قبلاً سعی کردم توش خودکشی کنم، با این تفاوت که حالا ونوو به شکل روح کنارم نشسته بود..

"فکر میکردی بعد از اینکه بهش راجع به من گفتی، من ناپدید میشم؟"

"نه... ولی دلیلی نمیبینم که بهش نگم"

"داری منو با اون سوهیوک عوض میکنی؟!"

"تو مرده‌ای..."

هر دو برای مدتی ساکت شدیم
تا اینکه من پرسیدم:

"یعنی مرگ تا این حد دردناکه؟"

"فکر نمیکنم..."

"حس میکنم سوهیوک داره فکر میکنه که من دیوونه ام...من هم همین فکر رو میکنم چون همش دارم با روح تو حرف میزنم، انگار که واقعا اینجاست... این عجیب نیست؟"

پایان صحبتم نگاهم رو به اون دوختم، که اون آهسته برام سر تکون داد...

"آره"

00:00 | SooshiWhere stories live. Discover now