𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟖

357 60 12
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه.

جونگکوک همچنان جنبه منطقی ذهنش فعال بود اما زبونش برای تکون خوردن ضعیف و ناتوان شده بود. حالا که فکر می‌کرد هر چیزی که تهیونگ میگفت کاملا درست بود. این اصلا اشتباه به نظر نمی‌رسید!

دستش رو به سمت موهای پسر برد و با انگشتاش موهای نرمشو بهم ریخت. شاهزاده انتظار داشت دوباره رونده بشه و جونگ‌کوک اونو از خودش دور کنه اما دقیقا برعکسش اتفاق افتاد.

جونگکوک به سرش فشار آورد و پسر رو به سمت خودش کشید. پس لب هاشون دوباره روی هم افتاد.
این بار با بوسه های قبلی فرق داشت،جونگکوک فکر می‌کرد که دریچه‌ی بهشت باز شده بود و اصلا از بوسیدنش مردد نبود.
تهیونگ دست هاشو دور گردن پسر بزرگتر حلقه کرد و سرش رو کمی کج کرد تا بوسشون رو عمیق تر کنه.

کاملا بهم چسبیده بودن. جونگکوک با حلقه کردن بازوهاش دور کمر پسر کوچکتر، بدنش رو بیشتر به سمت خودش کشید در حالی که لب هاشو می‌مکید و داخل دهنشو لیس می‌زد.

"جونگو-"

تهیونگ ناله‌‌ای کرد که با گاز گرفته شدن زبونش توسط جونگکوک خفه شد.

بر خلاف بوسه های قبلی، این بوسه گرم تر، خام تر اما در عین حال پر از عطش و شوق بود. لحظه ای از هم جدا شدن در حالی که هر دو نفس نفس می‌زدن اما دوباره شروع به بوسیدن کردن.

اجازه دادن عطشی که بینشون وجود داشت بوسشون رو هدایت کنه و تمام خواسته های منطقی شون رو رها کردن.تهیونگ ناله‌کوتاهی کرد که جونگکوک لب پایینش رو گاز گرفت. جونگکوک توی پایین تنش موجی رو احساس کرد که هیچ وقت با پارتنر های قبلیش این حس رو نداشت. میل کورکنندش نسبت به تهیونگ هر لحظه بیشتر می‌شد، چیزی که قبلا به هیچ عنوان تجریش نکرده بود. اون قبلا با پسرا رابطه داشت و همیشه ازش لذت می‌برد اما چیزی که تجربش نکرده بود سوختن کل بدنش با بوسیدن لب های اون پسر بود.
دست های جونگکوک همه‌‌جای بدن شاهزاده، رون هاش، پشت پاهاش، کمرش و باستنش پرسه می‌زد.

با لمس باستنش حتی از روی لباس، متوجه برآمدگی خوش فرمش شد و لبش رو به دندون گرفت.

تهيونگ همونطور که نشسته بود، با حرکت دادن باسنش روی عضو پسر، جونگکوک رو غافلگیر کرد. تهیونگ ناله می‌کرد و نفس نفس میزد در حالي که جونگ‌کوک سرش رو فاصله داد و با تعجب و گرسنگی به چشمای شاهزاده نگاه کرد.

تهیونگ با دیدن حالتِ چشم‌های پسر بزرگتر بدنش داغ کرد و مغزش سوت کشید. پس سرعت حرکت باسنش رو بیشتر کرد و با اصطکاکی که از کشیده شدن باسنش روی عضو نسبتا بزرگ پسر به وجود اومده بود ناله ضعیف و کم جونی کرد.

our royal secret | KOOKVWhere stories live. Discover now