چک نشده ❌
"فلش بک "
سیع میکرد یواش یواش از پله ها پایین بره تا صدای پاهاش کسی رو متوجه خودش نکنه
نگاهی به پشت سرش انداخت و مطمعن شد که کسی پشت سرش نباشه از پایین پله ها نگاهی انداخت و کسی رو داخل سالن ندید نفس راحتی کشید و به سمت حیاط پا تند کرد وقتی به حیاط رسید رو یکی از صندلی های اطراف میز نشست .
گوشیش رو از جیبش در آورد و شروع کرد به نوشتن چیزی وقتی کارش با گوشیش تموم شد سرش رو بالا آورد و متعجب شد از دیدن هوسوک
نفس آه مانند بیرون داد "فرمانده شما این جا چه کار میکنید؟"
هوسوک جواب داد "اوه یونگی ،من واسیه پشتیبانی تیم اینجا هستم . شما این وقت شب این جا چه کار میکنید"
کمی مکث کرد و بعد جواب داد
"درواقع من داشتم به مادرم پیام میدادم "
دروغ گفته بود
"درسته که این طور، امری باشه ؟"
"نه ممنون شب بخیر "
"شب شماهم بخیر"
نفس آسوده ای کشید و از جاش بلند شد تا به داخل برگرده با صدا هایی که میشنید داشت کم کم متعجب میشد ؟
'اونا داشتن دعوا میکرد ،این موقع شب ولی چرا؟'
سیع کرد یواش یواش از پله ها بالا بره و هرچقدر بالا تر میرفت صدا ها واضح تر میشد
کنار دیوار کمی مکث کرد وقتی دید در اتاق جونگکوک باز شده و تهیونگ لنگان لنگان از اتاق بیرون میاد متعجب شد .
وقتی تهیونگ وارد اتاقش شد
اون از پله ها بالا رفت و از سوراخ کنار در نگاه تهیونگ رو نگاه کرد
داشت به این فکر میکرد 'چرا تهیونگ لنگ میزد چرا داشت گریه میکرد اصلا چرا از اتاق جونگکوک اومد بیرون '
داشت فکر های بدی به سرش میزد ولی بیخیال شد
و برگشت به اتاقش تا بخوابهپایان فلش بک
فردا ساعت 2:31 دقیقه عصر
از جونگکوک اجازه گرفته بود تا با یونگی به شهر برن و کمی خرید کنن
بعد از کمی خرید کردن و با خستگی روی یکی از صندلی های پیاده رو ها نشستن
یونگی بعد از کمی فکر کردن یک دفعه رو به تهیونگ کرد و گفت "تو با جونگکوک رابطه خاصی داری؟"
تهیونگ که متعجب شده بود و کمی ترسیده بود
گفت "+ نه معلومه که نه چرا همچین سوالی رو پرسیدی "
" آخه دیشب دیدم که از اتاقش بیرون اومدی "
تهیونگ که مونده بود چی بگه
که ناگهان ماشینی توقف کرد و شیشه ماشین رو داد پایین " آقایون ، آقای جئون منو فرستادن . ایشون گفتن که باید شما هارو به خونه برسونم "
تهیونگ نفس آسوده ای کشید
از سر جاهاشون بلند شدن تا به سمت ماشین برنبعد از چند دقیقه از شهر خارج شدن و بعد از 20 دقیقه رانندگی به خونه رسیدن
وقتی جونگکوک درو باز کرد محکم دست تهیونگ رو کشید و اون رو به سمت طبقه بالا برد
و یونگی متعجب رو تنها گذاشتن
تهیونگ که ترسیده بود "+ببخشید که دیر کردیم واقع معذرت میخوام یونگی خواست بیشتر بمونیم "
دست تهیونگ رو ول کرد و نگاهی از سر تا پا بهش انداخت "-مگه نگفتم ساعت 5 خونه باشین الان ساعت چنده؟"
"+واقعا ببخشید یونگی میخواست بیشتر بمونیم و من هم حواسم نبود "
"-الان باید باهات چکار کنم "
"+لطفا ببخش میدونم باید زود این جا میبودم ولی ببخشید الان هم اگر اجازه میدی تا برم شام رو حاظر کنم "
پسر بزرگتر سر تکون داد و بهش اشاره کرد تا بره
تعظیمی کرد و به آشپز خونه برگشت تا شام رو حاظر کنه
YOU ARE READING
[ night love ] KOOKV
Fantasyکوکوی [عشق شبانه]📍 چی میشه اگر تهیونگ تناسخ پیدا کنه اونم به دوران فرمان روایی اِلف ها تهیونگ پسر کم صحبت و خون گرمی که رنگ های شاد و متنوعی دوست داره. جونگکوک لرد بزرگی که به تنهایی در یک قصر زندگی میکنه . زندگی اون دو نفر بعد از تناسخ تهیونگ به...