Chapter 3 & 4

15 4 0
                                    

کارهای وحشیانه ی زیادی توی اون چند ماه و بعد از رفتن طلاش انجام داد اما، تصویر تیله های سبز جونگوون لحظه ای از جلوی چشمش کنار نمیرفت. انگار اینچئون بعد رفتنش بوی زمستون میداد.

وقتی به شرکت رسید نگاهش اول به لوگوی سبز و قرمزی کشیده شد که با ظرافت طراحی شده بود و روی ساختمون لاکچری اون مکان خودنمایی میکرد.

یکی از ابروهاش رو به بالا پرتاب کرد و از ورودی شیشه ای که با خط های گیلاسی رنگ اسم شرکت رو نوشته بود عبور کرد و این لابی مدرن و زیبای اونجا بود که باعث تعجبش شد.

"معمولا شرکت دارو های گیاهی با سبز دیزاین نمیشه؟ حتما بخاطر اسم شرکت قرمزش کردن"

شونه ای بالا انداخت. باید ژست مغرورانه اش رو که کم از رئیس شرکت نبود حفظ میکرد یا همون شخصیت تخص محتاج رو بازی میکرد؟
دستهاش رو از جیبهای شلوارش به بیرون آورد و ژست نرم تری گرفت و فحش زیر لبی ای داد که احتمالا مخاطب اون پدرش بود.

نگاه تیزی به اطراف انداخت. همه ی زاویه ها دارای دوربین بود و این یه سیستم امنیتی خیلی شدید توی شرکت به وجود می آورد که نفوذ رو دشوار میکرد.توی لابی صدای پچ  پچ کارکنا به گوش میرسید. برای جلب نکردن توجه بیشتر به سمت دفتر مدیر که طبقه ی آخر و ته سالن قرار داشت راه افتاد . با یادگیری نقشه ی اونجا یه برد بزرگ کرده بود و نیاز نداشت از کارکنانی که نگاه زیر چشمیشون رو حس میکرد سوالی بپرسه.

-میتونم کمکتون کنم آقا؟

صدای دختر منشی که پشت میز شیشه ای لابی ایستاده بود باعث شد قدمی به عقب برداره و سرش رو به سمت صدا بچرخونه، با دیدن منشی بعد از ثانیه ای به سمت میز قدم های محکمی برداشت.

-اون مثل یه مدله خدای من!

زمزمه ی یکی از دخترایی که اونجا بود به گوشش رسید اما نشنیده گرفت، خودش رو جذاب نمیدید که حالا اینجور ازش تعریف میشد. جز یه تن پر از زخم و یه روح شکسته چی داشت؟
با رسیدن به یک قدمی میز صداش رو با سرفه ای صاف کرد و مودبانه گفت:
-میشه بگید اتاق رئیس کجاست؟
-از کارکنان اینجایین؟
با تکون دادن سرش تایید کرد و به چشمهای مشکی دختر از پشت چتری هاش زل زد:
-بله

دختر از نگاه خیره مرد کمی هل شد اما با لبخندی همزمان که روی صندلی پشت سیستم مینشست با صدای ظریفی گفت:
-اسمتون؟

- کیم ... یونگسو.

بعد از چند ثانیه دختر با تعجب به چشمهای تهیونگ که حتی از پشت موهاش هم خمار بود زل زد و با خوشحالی گفت:
-اوه پس دستیار جدید هستین؛ طبقه ی پنجاه انتهای سالن آقا... رئیس منتظرتونن.

سعی کرد با توجه به اینکه قرار بود یه پسر برونگرا باشه لبخند کمرنگی بزنه اما چیزی جز یه پوزخند روی لبهاش شکل نگرفت:
-ممنون.

The Jaguar(V,JK)Where stories live. Discover now