پسر کوچیکتر متعجب ابرویی بالا انداخت و به جلو خم شد؛ انگشتهاش رو بهم قفل کرد و روی میز گذاشت و به چهره ی خنثی کیم نگاه کرد:
-کدوم کار؟به تقلید از جونگکوک دستهاش رو قفل کرده به هم روی میز گذاشت و به جلو خم شد تا صداشون راحت تر به هم برسه؛ نیشخند شلی زد و سرش رو طبق عادت کمی کج کرد:
-شام دادن به دستیارتون؟هنگام فهمیدن منظور مرد بازیگوشانه خندید که چهره ای شبیه به خرگوش به خودش گرفت و با نگاه به نیشخند جمع شده ی کیم گفت:
-خب هم بخاطر جبران کاری که امروز برام انجام دادی ... هم برای اینکه گشنه بودم.تهیونگ حتی یک کلمه از حرفهاش رو نفهمیده بود چون با اون خنده ی خرگوشی چهره ی پسر به شدت به جونگوون شباهت داشت؛ ضربان قلبش تپشی رو جا انداخت و نیشخند روی لبهاش جمع شد.
"داری گند میزنی تهیونگ بس کن! طلا اینجا نیست! اون رفته!"جونگکوک که تصور میکرد مرد با خیره بودن به چشمهاش منتظر ادامه ی حرفشه زبونش رو برای از بین بردن خشکی روی لبهاش کشید و ادامه داد:
-راستش دوست نداشتم تنها بیام و از اونجایی که توعم کارات تموم شده بود گفتم که بیارمت اینجا ... و آره دیگه.-که اینطور.
با فشردن دستش به میز دوباره به صندلی بنفش رنگ تکیه داد و به دنبال ماهی آبی رنگ توی اکواریوم گشت؛ هر چند پیدا کردن ماهی بهونه ای برای پایان دادن به مکالمه بود.جونگکوک اما برنامه ی دیگه ای داشت پس از روی صندلی بلند شد و با دور زدن میز مربعی دستش رو به سمت تهیونگ گرفت و با انرژی گفت:
-بریم پایین؟-پایین چرا؟
موفق به پیدا کردن اون ماهی نشده بود پس سرش رو به سمت جئون چرخوند و نگاه سوالی ای به دستش انداخت که پسر دوباره با زدن لبخند پر ذوقی باعث تپیدن قلب تهیونگ شد:
-خب میدونم حوصلت سر رفته بریم پایین کار دارم!بی توجه به دست جونگکوک از روی صندلی بلند شد و به سمت پله های مارپیچ راه افتاد که پسر پشت سرش حرکت کرد.
تهیونگ با قلبش به شدت درگیر شده بود به همین دلیل تمرکز کافی نداشت. نمیتونست به قلبش بفهمونه که اشتباه گرفته، که طلای اون خیلی وقت پیش ترکش کرده!با رسیدن به پایین پله ها مچ دست یخ زدش توسط جئون گرفته شد و با طی کردن چند پله که سن رقص رو از قسمت دیجی جدا میکرد به میز خالی ای رسیدن که پسر کوچیکتر با لبخند مغرورانه ای مچ دستش رو رها کرد:
-همینجا بشین کیمتهیونگ تنها سری تکون داد و حتی نپرسید که هدفش از اومدن به سن رقص چیه و به چه دلیلی ازش میخواد توی اون فضای پر از سر و صدا بشینه.
بدن سنگین شده ی خودش رو روی مبل الی که رنگ بنفشش کاملا با فضای کلاب همخونی داشت انداخت؛ دو طرف سن بزرگ مستطیل که رو به روی دیجی برای تسلط بیشتر روی جو بود میز های مربع شکل هشت تا ده نفره ای همراه با مبل های ال بنفش و آبی قرار داشت که با تکیه گاه بلندش محیط میز ها رو از هم جدا میکرد.
YOU ARE READING
The Jaguar(V,JK)
Adventure_جگوار_ نویسنده: لیام با تشکر از آلن در همراهی این فیکشن. ژانر:معمایی،ماجراجویی،اکشن،اسمات،رمنس خلاصه: کیم تهیونگی که هنوز برای رهایی از زنجیر های طلایی عشق گذشتش تقلا میکنه به دستور پدر پلیسش برای پیدا کردن تراشه ای که اطلاعات نامعلومی داره وارد ش...