تصمیم داشت برای عذر خواهی و راحت شدن از وجدانی که دائم بهش گوشزد میکرد مرد ازش ناراحته،اون رو به نوشیدنی دعوت کنه اما چشمهای قرمز و کلافه ی کیم باعث دودلی میشد.
تهیونگ با قدم های محکم به سمت میزش رفت و صدای کوبیده شدن پرونده ها سکوت کر کننده ای که همیشه توی اون طبقه حاکم بود رو شکست. یکی از دستهاش رو تکیه گاه قرار داد و با کمی خم شدن پرونده ی اول رو باز کرد تا از تایید شدن اون مطمئن بشه.
-کار دیگه ای هست که باید انجام بدم؟
با نرمی سوالش رو همزمان با زدن انگشت اشارش روی میز بیان کرد که باعث شد اخمی بین ابروهای جونگکوک شکل بگیره و دستهاش رو توی جیب بگش فرو کنه.-نه! نظرت با یه نوشیدنی چیه کیم؟ برای جبران اون کبودی روی صورتت.
با انگشت به گونه ی مرد اشاره زد و درخواستش رو خیره به انقباض بازوهایی که از پشت پیراهن مشکی رنگش مشخص بود، بیان کرد.
بدون حرکت نگاه سردش رو به اخم میان ابروهای جئون سوق داد؛ برای امروز تحمل این رو مخ کافی بود و بخاطر نبض زدن سرش هم احساس کسالت زیادی میکرد پس ایستاد و همزمان با صدای قدم هاش که به سمت پسر میرفت محکم کلمه ها رو کنار هم چید و سعی کرد بهونه ای بیاره:
-واقعا برای رد کردن پیشنهادتون متاسفم اما—
-من اجازه ی رد کردن بهت ندادم!
قاطعیت صدای جونگکوک متوقفش کرد و باعث شد حرفش بریده بشه. همه میدونستن چقدر از قطع شدن حرفش تنفر داره و حتی ممکنه اون شخص رو با دست خالی خفه کنه اما انگار اون پسر که با هاله ای از سلطه اینکار رو کرده بود از همه چیز بی خبر بود.
نگاه خمار مرد حالا همراه کدر ترین تیله هایی بود که جونگکوک سوز سرد و حرارت شعله هاش رو از فاصله ی چند قدمی هم حس میکرد. اون مثل یه شکارچی نگاهش رو میخ چشمهای وحشی پسر کرده بود و باعث شد جونگکوک لحظه ای به این فکر کنه که چه مرد عجیبی رو به روش ایستاده.-اوه اینطوره؟
بی حوصله کراوات نقره ای دور گردنش رو کمی شل تر کرد و جوری همون دو کلمه رو با تسلط زمزمه کرد که جئون لحظه ای آب دهنش رو فرو برد.
صداش، حرکاتش، تک به تک جمله های مورد استفادش ابهت میخ کننده و ترسناکی داشت که حس کنجکاوی پسر رو تحریک میکرد برای کشف کردن درون مرد رو به روش.
همزمان که قدمی به بیرون اتاق برمیداشت سعی کرد لحن محکم صداش رو حفظ کنه:
- توی حیاط پشتی شرکت منتظرتم.
در مشکی اتاق که بسته شد تهیونگ دو تا دستش رو وارد موهاش کرد و با کشیدن اونا داد بی صدایی کشید و سرش رو به ستون کنارش کوبید.
"وای وای وای سهون چرا منو با این بچه ی زبون نفهم انداختی تو یه جا؟ من خونه میخوام! مسیح جیکو بوسش کنه من به همون نزدیک بشم بهتره تا این حشره ی بچسب ول نکن! چه فازیم داره .. بابا ددی فاکر بی اعصاب لعنتی! "پیشونی دردناکش رو از روی ستون برداشت و نفس عمیقی کشید تا خونسرد باشه. با اخم غلیظ روی پیشونیش به ساعت دور مچش نگاه کرد.
22:03
خنثی به کتش که روی دسته ی کاناپه بود چنگ زد و به سمت پارکینگ بزرگی که پشت شرکت بود راه افتاد.
-خیلی زندگی خوبه!
YOU ARE READING
The Jaguar(V,JK)
Adventure_جگوار_ نویسنده: لیام با تشکر از آلن در همراهی این فیکشن. ژانر:معمایی،ماجراجویی،اکشن،اسمات،رمنس خلاصه: کیم تهیونگی که هنوز برای رهایی از زنجیر های طلایی عشق گذشتش تقلا میکنه به دستور پدر پلیسش برای پیدا کردن تراشه ای که اطلاعات نامعلومی داره وارد ش...