قسمت چهارم یاداشت چهارم تولد
خوب من همیشه تولد هامو به یه ورم میگیرم
ولی ایندفعه کل کلاس برای تولدم دعوت کردم تا فقط بتونم تهیونگ به تولدم بیارمدرسته من از تهیونگ خوشم میاد درسته که باکلی تهدید از جناب یونگی که من یه اسکلم که نمیخوام قبول کنم از تهیونگ خوشم اومده به این باور رسیدم که حق با یونگیه
پس تصمیم گرفتم که مخ تهیونگ بزنم و چی بهتر از بهونه تولد برای بیشتر آشنا شدن
ولی مشکل من الان اینکه مثل دختر ها موندم چه لباسی به پوشم منی که سال ها تول میکشه تا یه لباس جدید بخرم
الان باه اون همه لباس حساس میکنم هیچ لباسی ندارم
اینا یکی از دلایلی وقتی از یکی خوشمون میاد پیش میاد؟حرفی نیست بای