قسمت پنجم یاداشت پنجم کراش رو بانی خرگوشه
«فقط یه چیزی این یاداشت داشت از دفتر چه خاطرات تهیونگ هست و الان داستان از زبان تهیونگه»
خوب من تهیونگم خب شما منو قطعا نمیشناسیتدر همین حد بدونید که یه بچه درسخونو ساکت بودم تا وقتی که سه سال پیش به مدرسه جدیدم اومدم و خب من روی جونگکوک یا همون بانی خرگوشه کراش زدم بانی خرگوشه کیه
خب اون یه پسر هات و همین طور مهربون اجتماعی هست دقیقا متضاد منمن بیخیال جونگکوک شدم چون اون قطعا منو رد میکرد تا یه ماه پیش تو یه برنامه.دوست یابی
با یکیآشنا شدم و درموردجونگکوک بهش گفتم و اون گفتکهمیخوادبهم کمک کنه
قرار شد ما همو به بینیم و بیشتر باهم آشنا بشیم و من وقتی اون شخصو دیدم فهمیدم اون جیمینه
یکی از همکلاسی هامه اون بهم پیشنهاد رنگ کردن مو هامو داد و خب من انجام دادمش ولی فکر کنم جونگکوک اصلا خوشش نیومده بود چون از وقتی که موهامو دید دیگه به صورتم نگاه نمیکنه و وقتی که من با جیمین تو حیاط مدرسه دید عصبانی شد و اخماشو کشید تو هم فکرمیکنم که جونگکوک جیمین دوست داره و دوست نداره من با جیمین بگردم
و این موضوع قلبمو درد میاره
