قسمت هفتم یاداشت هفتم کافه
فلش بک به فردا صبح مدرسه
جونگکوک
ق
بیحوصله وارده مدرسه شد از سر صدای دیشب هنوز که هنوزه سرش درد میکرد
کسی که بخاطرش مهمونیگرفته بود نیومده بود و این مهری بر بیشترکلافه شدنش میزدبا دیدن تهیونگتو سالن مدرسه اخماش تویه هم کشید و جهت نگاهش عوض کرد
ولی بعد از چند دیقه با خوردن دست کسی با شونش ترسیده سرشو دوباره به اون طرفبر گردوند با دیدن تهیونگ نفس آسوده ایی کشید
و پرسید+ کارم داشتی
_ نه فقط میخواستم فقط برای نیومدن به تولدت معذرتخواهی کنم همین
+ او مشکلی نیست
صدرصدداشت دروغ میگفت
_ باشهمن میخوام برای معذرت خواهی یه کافه مهمونت کنم قبول میکنی
+ حتماا
جونگکوک داشت از خوشحالی بال در میورد بزگ تربن کراشش الان اونو به که دعوت کرده بود
