قسمت هشتم یاداشت هشتم رفتار عجیب
آروم در کافه باز کرد. وارد شد با باز کردن در زنگوله کوچک در به صدا در اومد نگاهش به این ور اون ور دوخت تا بتونه تهیونگ پیدا کنه با دیدن پسر که کنار پنجره نشسته بود موهای ابی فرفریش زیر نور آفتاب میدرخشید به سمت میز با قلبی که تون تون میتپید رفت
+سلام
_او سلام جونگکوک شی دیر کردی فکر کردم نمیای
+ معذرت میخوام ترافیک بود
_ اشکال نداره خب چیزی میخوری سفارش بده مهمونه منی
جونگکوک گارسون صدا کرد ازش درخواست یه قهوه کرد
+ تهیونگ تو چیزی نمیخوری
_ نهاروم سرشو تکون داد و تا وقتی که گارسون سفارش جونگکوک بیاره هردو ساکت بودن
با اومدن گارسون موقعیی که جونگکوک خواست سفارش تحویل بگیره گارسون کل قهوه رو لباسش ریخت واین جونگکوک بود کخ از داغی قهوه ناله میکرد از این ور این تهیونگ بود که با نگاه عجیب داشت جونگکوک برنداز میکرد
و با صورتی که حالت شیطانی به خودش گرفته بود گفت
+ او جونگکوک شی لباست کلن خیس شده میخوای بیای خونه من تا کافه فاصله زیادی با اینجا نداره میخوای بیا اونجا لباست عوض کنیو ما اینجا جونگکوک داشتیم که قبول کرده بود بیخبر از نقشه هایی که تهیونگ براش کشیده بود
