جیسونگ کلافه پوفی کشید و چشمای خسته اش رو توی انبار چرخوند.
به تمام وسایل های ورزشی نگاه کرد تا رسید به...
نگاهش به گردن عرق کرده مینهو گره خورد و مکث طولانی کرد.
دوتایی کنار هم روی زمین نشسته بودن و مینهو با توپ کوچیکی مشغول بازی بود.
هر دقیقه هوای انبار گرم تر و گرم تر شد.
قطره ای به آرومی گردن مینهو رو طی کرد و جیسونگ آب دهنش رو قورت داد.
مینهو پیرهنش رو کمی تکون داد و نفس عمیقی کشید.مینهو: چرا انقدر گرم شد؟
دوتا دکمه اولش رو به آرومی باز کرد و سرش رو کمی چرخوند و به گونه های سرخ جیسونگ خیره شد.
نیشخندی روی لب هاش نمایان شد و یک تای ابروش رو بالا داد.مینهو: چرا انقدر سرخ شدی؟
جیسونگ دستی توی موهاش کشید و چشماش رو با استرس چرخوند و پشت دستاش رو روی گونه هاش گذاشت.
جیسونگ: چی داری میگی؟! من سرخ نشدم...
مینهو سری تکون داد و توپ کوچیک رو به دیوار انبار پرت کرد و توپ به سمتش برگشت.
کمی سکوت همه جارو فرا گرفت و جیسونگ بالاخره سکوت رو شکست.
با انگشتاش بازی کرد و به زمین خیره شد.جیسونگ: اون روز... اون روز توی بهداری...
مینهو توپ رو بی حرکت گذاشت و به نیمرخ جیسونگ خیره شد.
مینهو: توی بهداری چی؟!
جیسونگ لب هاش رو روی هم فشار داد و دست لرزونش رو پشت گوشش برد و به آرومی خاروندش.
جیسونگ: داشتی کاری میکردی؟ با هیونجین...
مینهو ابروهاش بالا رفت و کمی متعجب شد.
مینهو: کاری نمیکردیم اون روز بهم گفت یک دختری مارکش کرده و گردنش کبوده و میخواست بهم نشون بده چطوری انجام داده.
جیسونگ گونه هاش سرخ شد و به سختی جلوی لبخندش رو گرفت.
جیسونگ: مارک یعنی چی؟!
مینهو چشماش گرد شد و دستش رو جلوی دهن نیمه بازش گذاشت.
مینهو: وات د فاک... منظورت چیه؟!
جیسونگ چهره اش گرفته شد و نگاهش رو از مینهو گرفت.
جیسونگ: فقط مسخرم میکنی...
مینهو نگاهش جدی شد و سرانگشتش رو نوازش وار روی گردن خیس جیسونگ کشید و کمی سرش رو نزدیک برد.
مینهو: اگه من گردنت رو کبود کنم میشه مارک کردن...
جیسونگ نفسش حبس شد و لبش رو به آرومی گزید و مینهو خودش رو عقب برد و خنده آرومی کرد و توپ کوچیک رو گوشه ای از انبار انداخت، کمی خودش رو جابه جا کرد و سرش رو روی پای جیسونگ گذاشت.
جیسونگ کمی خودش رو جمع کرد و نفسش حبس شد.
مینهو نگاهی به جیسونگ کرد و با همون نیشخندش به آرومی پلکاش رو بست.
YOU ARE READING
A Shoulder To Cry On | Minsung
Teen Fiction✼~ A Shoulder To Cry On 🏹 خلاصه داستان : هان جیسونگ در رشته تیراندازی مهارت داره و تمام وقتش رو صرف تمرین کردن میکنه و همین باعث شده کمی آروم و بدون رفیق باشه. حالا از اونجایی که خیلی خیلی خوش شانسِ، وقتی میره بهداری درگیر ماجرای لاس زدن دوتا پسر...