•° 15 •°

103 26 51
                                    


سلاااااااااام

حالو احوال؟
چه خبرا؟

دیر اومدم؟ آره...حالا چرا؟

بیبی های سایلنتم خیلی زیاد شدن🥲❤️‍🩹💔

نکنین دیگه جبرانی نبودم برای تر هایی که با خشک سوختن پارت طولانی گذاشتم....اونم چه پارتی😎🥂☻️

فيلتر شکنا روشننننن

خدمت بیبیااام.....💞

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

تهیونگ: کجاست ؟

مامور اون لحظه تنها با افکاری راجبه وکیل به بازو پورش چنگ زد.

پسر برگشت و به چهره نگران و مردمک های لرزون تهیونگ نگاه کرد.

" جکسون: باید زود تصمیم بگیری پورش، کیم تهیونگ هنوز اونجاست ممکنه هرکار عجولانه ای از کین سر بزنه....اون برای وکیل پارک خیلی ارزشمنده‌"

پورش : برو.. آقای وانگ بیرون منتظرته.

تهیونگ سری تکون داد و قدمی عقب برداشت که صدای کین بلند شد.

کین: نه اون نمیتونه بره.

پورش: میره چون قرار نیست فرار کنه.... برعکس خیلیا اونا ارزش همو میدونن.

کین سکوت کرد و فقط به چهره شکسته پورش خیره موند.

تهیونگ با تمام سرعت از اونجا خارج شد : جیمین .

زیر لب زمزمه ای کرد که دستی روی شونش قرار گرفت‌.

جکسون: وانگ جکسون.

.
‌.
.

راه رو های بیمارستان رو میدوید تا اتاق مورد نظرشو پیدا کنه.
جوری که جکسون به سختی بهش می‌رسید ..مامور حتی وضعیت جیمین رو از پرستار نپرسید فقط میخواست ببینتش‌.

بلاخره با ورود به اتاق ۳۰۸ تونست پسر مومشکی رو روی تخت ببینه.
برای ثانیه ای بدنش بی حس شد و قدم هاشو به سختی جلو کشید.

رنگش به شدت پریده بود و دست چپش با باند های سفید بسته شده بود.
دیدنه حرکت قفسه سینه وکیل ، نفس عمیقی رو به مامور داد.

دستشو روی گونه جیمین گذاشته و نرم پوست سردش رو نوازش کرد.

نگاهش سمت دکتر برگشت و بلافاصله گفت: حالش چطوره ؟ تاثیر منفی که نداشت؟ سم دفع شده؟.

تهیونگ جوری ناگهانی رو به دکتر سوالاشو ردیف کرد که مرد لحظه ای توی پاسخ دادن وا موند اما با صاف کردن گلوش جواب مرد نگران رو داد: خوشبختانه اثرات جدی نزاشته...اما بخاطر زمان نسبتا طولانی وجود سم زمان میبره زود به هوش بیان و البته حواس کاملا به جایی ممکنه نداشته باشه سم مار مرجانی سم خطرناکیه همین که نجات پیدا کردن معجزه بوده.

°° 𝐑𝐚𝐧𝐝𝐨𝐦 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐭𝐡𝐞 𝐛𝐞𝐧𝐞𝐟𝐢𝐭𝐬 °°Onde histórias criam vida. Descubra agora