گربه ی جادویی

10 1 0
                                    

نامه رو گرفتم بازش کردم
تو نامه نوشته بود که
یه کسایی دنبال تیونگ هستند
اونها بخاطر راز هایی که تیهونگ ازشون فاش کرده بود عصبانی بودند
اون روز تیهونگ رو به یه حیون تبدیل کردن
و فقط با این ورد میشه نجاتش داد
( آدمین:نمیدونم واسه ورد چی بنویسم😂)
جونکوک عشک تو جشاش جم شد
نمی‌دونست چی بگه
و خوشحال بود که تیهونگ ولش نکرده و ناراحت بود که چطوری باید تیهونگ رو پیدا کنه از بین این همه حیون
به یونگی گفت چه رازی ازشون پخش کرده؟
یونگی گفت نمیدونم ولی هرچی باشه اونا خیلی ازش میترسن که اون راز رو زود از بین بردن که هیچ کس نفهمه چیه . ولی من فکر کنم بابای تیهونگ ازین چیز خبر داره
جونکوک گفت تا اونجایی که یادمه تیهونگ از باباش زیاد حرف نمیزد و ازش بدش میومد یه روز که مست بود بهم گفت باباش تو یه سازمانی کار میکنه که خیلی خطرناکه خواهر کجیکش رو بردن و دیگه بر نگردوندن
یونگی به فکر رفت و گفت باشه ممنون بابت اطلاعات و قهوه
داشت پا میشد که یهو جیمین اومد
جیمین با دیدن یونگی عصبانی شد و گفتش که چرا بهش نگفته اومده اینجا
یونگی از ترس هیچی نمی‌گفت و من میخندیدم
اونا رفتن بیرون و من یادم اوفتاد که گربم نیست
رفتم تو اتاق و دیدم به خودش پیچیده
نامه رو روی میز اتاقم گذاشتم و رفتم پیشش بهش گفتم چیشده
سرش رو با لا آورد و یه میوی ناراحت و آرومی زد

 ولی من فکر کنم بابای تیهونگ ازین چیز خبر دارهجونکوک گفت تا اونجایی که یادمه تیهونگ از باباش زیاد حرف نمیزد و ازش بدش میومد یه روز که مست بود بهم گفت باباش تو یه سازمانی کار میکنه که خیلی خطرناکه خواهر کجیکش رو بردن و دیگه بر نگردوندن یونگی به فکر...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

یهو به فکرم زد که اون ورد هرو بخونم ولی گفتم فایده ای نداره
گربه رو برداشتم و اومدم تو سالون
یه فیلم گذاشتم و نشستیم باهم نگاه کردیم
فیلم تموم شد و دوتایی خوابیدیم

جونکوک خوابیده بود و گربه از خواب بیدار شد رفت تو اتاق و نامه ای که جونکوک روی میز گذاشته بود رو خوند که چشمش به ورده افتاد ورد رو خوند که یهو................
_____________________________

خوشحال میشم کامت بزارید ❤️‍🩹

پیشی کوچولوی من:) [ویکوک]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora