PART 1

48 10 0
                                    

نامجون

چشم می‌بندم.

جیمین:نامجونی هیونگ.

زمزمه می‌کنم.

+بله.

نمی‌بینم اما دور از ذهن هم نبوده عادات او هنگام تردید در به زبون آوردن حرفی.
سری پایین افتاده و ناخنی که کشیده شده روی شلوار.

جیمین:من... من... آه شاید من بزرگش کردم و بیش از حد حساس شدم...

انگشت‌ها برای ماساژ شقیقه‌ها تکون خورده.

+جیمین.

می‌تونم تصور کنم که بعد از به هم رسوندن پلک‌ها چرخشی به چشم‌ها داده.

جیمین:نگرانم هیونگ؛ نگرانم برای جونگ‌کوک. از... وقتی جین هیونگ رفته.

انحنای لب‌ها تلخ شده به دست دلتنگی.

+متوجهم.

و در آخر این من هستم که تحت تاثیر احساسات و خاطرات به کاکتوسی که تیغ‌هاش بی‌شباهت به انوارهای خورشید نبوده؛ چشم می‌دوزم.

+نه فقط جونگ‌کوک بلکه... بلکه هممون از وقتی جین رفته.

نفس عمیقی کشیده.
در توانم نیست ادامه دادن.

+باید چیکار کنم؟.

ناخواسته بعد از به پایان رسیدن این جمله می‌خندم؛
هشدار رو از صدای پسر کوچک‌تر می‌خونم.

جیمین:هیونگ.

پاها رو روی دسته‌ی کاناپه قرار داده.

+اوکی اوکی... حالا بهم بگو چیکار کنم.

علت مکث دیده شده چی بوده؟!.

جیمین:لطفاً... لطفاً مواظب جونگ‌کوک باش و بیشتر بهش توجه کن و باهاش حرف بزن؛ اون... اون تو رو خیلی دوست داره.

لبخند می‌زنم بی‌علت.

+البته بعد از جین هیونگ.

سکوت اومده و باعث شده من به صدای نفس‌های او گوش بدم و هر دم و بازدم رو بشمرم.

جیمین:من... من باید قطع کنم.

+باشه.

و مثل اینکه هیچ‌یک قصد انجامش رو نداریم.

جیمین:هیونگ.

+بله.

جیمین:مواظب خودتم باش.

لبخند می‌زنم؛ شبیه ابرهای پنبه‌ای سفید جدا افتاده از ابرهای سیاه که به قصد طوفان و رگبار اومده جلو.
+باشه.

جیمین:شب‌ بخیر.

+فعلا.

.
..
...

این ستاره پایین برای درخشش بیشتر به لمس تو نیاز داره؛ ازش دریغ نکن.

.
..
...

ووت و کامنت یادتون بیبی‌⁦⁦( ◜‿◝ )♡⁩

IMMORTAL WILD Where stories live. Discover now