دم عمیقی از هوای اطراف میگیرم.
هوایی که پر شده از عطر جونگکوک و الکل.+تمومش کن.
و دست برده سمت کمر شلوار.
جونگکوک:چ... چیو؟.
تیشرت رو بیرون کشیده و برای چند ثانیه که گویا چند ساعت به درازا انجامیده؛ چشم میدوزم به کمر پسر کوچکتر.
مچاله شدن لباس میون مشت.
برای کنترل خود دندونها رو به هم سابیده که انقباض فک رو به دنبال داشته.
+بهم نگاه کردنو.
با سری کج کرده به طرفی خندیده.
نمیتونم لبخند نزنم.
من اینجا هستم تا در هر حالتی تحت تأثیر کوچولوی خودم قرار بگیرم و بخندم.جونگکوک:این... این انتظار بی... بیجایی هی... ونگ؛ ازم... ازم می... میخوای تماشا ک... ردنتو که ب... هم قدرت و اح... ساس زندگ... ی میده ت... موم کنم رانچ رندا؟.
خیره چشمهای هم.
کاش!...
متأسف خندیده.
+تو دوستداشتنیترین استاکر دنیایی؛ حالا دستاتو ببر بالا.
بعد از پرت کردن تیشرت آغشته به عرق و الکل به دورترین نقطه حموم، به طرف دکمه شلوار دست میبرم که...
جونگکوک:ه... هیونگ.
زیر چشمی خیره شده به او و چشمهای ملتهب.
+خجالت میکشی؟.
نیازی به کنار زدن دستهاش نبوده وقتی که صورت خجالتزدهی پسر کوچکتر توسط آنها پوشیده شد.
جونگکوک:هیونگ!.
پوزخند لبها رو به یک طرف متمایل کرده.
+جونگکوک تو دوران بلوغت رو کنار من گذروندی و من و تو و بقیه پسرا چندین بار با هم پورن دیدیم پس خجالت کشیدنت چندان منطقی به نظر نمیرسه.
نالیده.
جونگکوک:هـــــــــیونگ!.
با خندهای که به علت حبس در گلو گرفته و خشدار شده مقابل پاهای جونگکوک زانو میزنم.
+دستتو بذار روی شونهام.
فشار سرانگشتها روی کتف.
جونگکوک:این... این واقعا... خ... جالت آوره.
لبخند کمرنگی از آن خنده باقی مونده.
+پات.
نفس صدادار و عمیقی کشیده بعد از بیرون کشیدن شلوار و انداختنش کنار تیشرت.
بلند شده و چشم برنمیدارم از چشمهای فراری پسر کوچکتر.
همزمان که موهای او رو به هم میریزم دوش رو باز میکنم.
+تو همیشه پسر کوچولوی من میمونی.
.
..
...این ستاره پایین برای درخشش بیشتر به لمس تو نیاز داره؛ ازش دریغ نکن.
.
..
...ووت و کامنت یادتون بیبی( ◜‿◝ )♡
YOU ARE READING
IMMORTAL WILD
Fanfictionخلاصه « شاید، نباید میرفت. شاید، کیم سوکجین، یکی از اعضای گروه بیتیاس نباید به سربازی میرفت؛ شاید، باید باقی همگروهیها جلوی رفتنش رو میگرفتن اما... اما پسرها بیخبر بودن از اتفاقات پیشرو. سوکجین میره و همهچیز شاید شروع میشه؛ سوکجین میره و...