part 6 " eyse "

43 5 21
                                    

Italy  6 : 00  rome

بعد از کلی اشک ریختن تنها چیزی که میتونست ارومش کنه دردش بود .
بدن کرخت شدشو از تخت بیرون کشید و بعد از پوشیدن دمپایی های پشمیش از اتاق خارج شد
اگر روز عادی بود قطعا از بیرون اومدن با لباس ساتن و کوتاه پشیمون میشد ولی الان نه !
سمت اتاق یونگی رفت و روی رمز در تالیخ تولد خودش که رمز بود رو زد و وارد شد
روبروی اتاق بالکن بود و یونگی روی صندلی رو به اسمون نشسته بود و سیگار میکشید
به سمت بالکن رفت و بعد از باز کردن در و وارد شدن به بالکن حجم زیادی سرما بهش وارد شد
توجهی به سرمایه رم نداد و رفت سمت یونگی
سیگارو از دستش بیرون کشید و از بالکن پرت کرد پایین
یونگی نگاهشو به عسلش داد و تمام حرکاتشو زیر نظر داشت و در سکوت بهش نگاه میکرد
جیمین خودشو روی پای یونگی انداخت و بعد سرشو توی گردنش برد و عطر تلخ که با بوی سیگار ترکیب شده بود رو وارد ریه هاش کرد
بلاخره سکوتو شکست و جمله ای به زبون اورد
- یادته روز اول کجا همو دیدیم ؟
یونگی برای جلوگیری از وارد شدن سرما به بدن جیمین اونو بیشتر تو اغوشش فشرد و با صدای خشداری که بخاطر سیگار بود لب زد
- یادمه قند عسل
جیمین اون قضیه رو کاملا دور انداخت و دوباره سوال دیگه ای پرسید
- یادته دلیل اینکه نمیذاشتی سیگار بکشم چی بود ؟
یونگی بوسه ای ریز روی موهای خوشبوی جیمینش گذاشت و بعد جواب داد
- یادمه قند عسل
جیمین بغضشو به سختی قورت داد و بعد گفت
- پس چرا یادت نمیاد من از اینکه ولم کنی بری متنفرم ؟
یونگی شروع به نوازش موهای جیمین کرد و بعد با ارامشی که جیمین رو بدتر عصبانی نکنه لب زد
- میدونم قند عسل کاملا میدونم و تو هم خوب میدونی از اینکه تو روی من وایسی متنفرم
جیمین بلاخره سرشو بالا اورد و توی چشم های مشکی یونگی زل زد و بعد با بغض گفت
- یعنی تقصیر من بود ؟
یونگی تک خند ارومی زد و بعد بوسه ای روی گونه جیمین گذاشت و در جواب گفت
- نبود ؟
جیمین دوباره سرشو توی گردن یونگی مخفی کرد و گفت
- میشه اینجا بمونیم ؟
یونگی پتویی که توی قفسه کنار گلدون بود رو برداشت و روی جیمین انداخت
- اگر تو اینو میخوای حتما میشه عسل

Italy  8 : 00  rome

کاراش بلاخره بعد از چند ساعت تموم شد
به سمت اتاق لباسش رفت و بافت و لگ جذبی پوشید و بعد از فرستادن بوسه به خودش از اتاق خارج شد
وارد رستوران شد و سمت میزی که جیمین نشسته بود رفت
روی صندلی نشست و بدون توجه به جیمین فیله ای رو که بهش چشمک میزد رو گذاشت جلوش و با ذوق شروع کرد به خوردن
کلا تو دنیا فقط غذا برای تهیونگ تکراری نمیشد
خیلی چیزا از چشمش میوفتاد و براش بعد از چند مدت تکراری میشد و اون چیز رو سریعا با یه چیز دیگه عوض میکرد
جیمین با ناراحتی که بخاطر گند زدن خودش بود به تهیونگ نگاه میکرد
تهیونگ که سنگینی نگاه جیمین دست از غذا خوردن برداشت و نگاهشو به جیمین داد
- بذار حدس بزنم با یونگی سر قرصا دعوات شده
جیمین که دقیقا منتظر همین جمله بود تکیشو از صندلی گرفت و شروع کرد به حرف زدن
- به مسیح قسم تقصیر من نبود بابا خب باید چه غلطی میکردم ؟ با کی الان لج کرده ؟ با من ؟
تهیونگ لبخندی زد و گفت
- نمیخوام بهت بگم گفته بودم ولی بهت گفته بودم گفتم اون لعنتیارو بزار کنار ولی خب گوش ندادی
جیمین دست به سینه تکیه داد به صندلیش و چشماشو تا حدقه چرخوند
- ممنونم که یاداوری کردی
تهیونگ بوسه هوایی ای به سمتش فرستاد و گفت
- خواهش میکنم کاری نکردم که
تهیونگ با به یاد اوردن موضوع ازدواج غذا خوردن رو کنار گذاشت و شروع کرد صحبت کردن
- جیمین میخواستم یه چیزی بهت بگم
جیمین نگاهشو به تهیونگ داد و با بی حوصلگی لب زد
- چیه ؟
- میگم این قضیه تهیون داره دردسر میشه
جیمین وا رفت تو صندلی و دوباره با بی حوصلگی لب زد
- خب ؟
- طبق قانون گنگ اگر بین دو طرف معامله وصلتی شکل بگیره نفر سوم سهامش به اون دو نفر یا وارث اون دو نفر انتقال پیدا میکنه
جیمین اخمی کرد و گفت
- خب تو و جئون که بچه ندارید که وصلتی شکل بگیره
تهیونگ لبخند مستطیلی ای زد و گفت
- دقیقا
جیمین اول با اخم به تهیونگ خیره شد و بعد از چند ثانیه با دهنی باز از تعجب لب زد
- نه....
تهیونگ تره ای از موهاشو به صورت نمادین تو هوا پرت کرد و بعد گفت
- اره
جیمین نفس عمیقی از کلافگی کشید و گفت
- تهیونگ چرت نگو واقعا میخوای بخاطر گنگ یه ازدواجی که هیچ علاقه ای توش نیست رو تحمل کنی ؟
تهیونگ حالت جدیش رو حفظ کرد و دوباره شروع کرد به غذا خوردن
- ابا از اسیاب بیوفته طلاق میگیریم
جیمین پوزخندی زد و گفت
- اونم حتما میگه چشم
تهیونگ سکوت کرد و جوابی نداد

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Nov 04 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

♡ BELLA♡Where stories live. Discover now