part 2 " honey"

59 6 51
                                    

Italy  14 : 32  rome

بعد از اتفاقات ، به اتاقش برگشت و لباساشو ‌با تیشرت و شرت ست سفید عوض کرد
اعصابش بهم ریخته بود
واقعا با چه فکری تهیون از مارکو خوشش میومد؟
چشم غره ای به هوا کرد و از اتاقش خارج شد
بادیگارد ها مثل مجسمه دور اتاقشو گرفته بودن
وات د ؟
محکم به در جیمین میزد و حتی یک لحظه هم دست برنمیداشت
جیمین با چهره ای که چیزی توش نمیشد خوند در رو باز کرد
- چیه ؟
تهیونگ با پررویی گفت و جیمینو کنار زد و وارد اتاق شد
جیمین بعد از بستن در اتاق روی مبل سفیدی که وسط اتاق قرار داشت نشست
تهیونگ روبروش نشست و پاهاشو توی خودش جمع کرد و چونه اشو روی زانوش گذاشت
جیمین موهاشو به عقب فرستاد و گفت
- دلیل اینجا بودنت چیه؟
تهیونگ نگاهشو به جیمین داد و جواب داد
- میخوام باهات حرف بزنم
جیمین سری تکون داد
- میشنوم
تهیونگ اخمی کرد و شروع کرد به حرف زدن
-‌ داری خودتو عذاب میدی لعنتی !
حالیته این قرصا عوارض دارن؟ چند ساله داری این لعنتی هارو میخوری؟ خب اگر دوسش داری هنوز چرا بهش نمیگی ؟ چ‌....
جیمین پرید وسط حرفش و داد زد
- چون اون منو نمیخواد ! اگر میخواست غرورِ لعنتیش رو میذاشت کنار میومد پیشم
مگه گناه من چی بود؟ گند خورد تو عشق اولم
تهیونگ هم مثل خودش شروع کرد به داد زدن
- کی گفته نمیخواد؟ راهی گذاشتی که معلوم باشه دوسش داری؟ نه !
هیچی نگفتی هیچ نشونه ای نذاشتی که هنوز دوسش داری
هر سری اون اومد دنبالت هر سری اون غرورشو تف کرد بیرون و اومد از دلت دراورد
جیمین بدون هیچ حسی کلماتش رو گفت
- اخرین دعوا سر چی بود؟ سر اینکه من با دوست لعنتیم رفتم بیرون
چرا باید اون تایین کنه من برم یا نرم؟
تهیونگ با ناباوری زل زد بهش
- دیوونه ای؟ بابا لعنتی خودت هم میدونی جونیون به چشم دوست بهت نگاه نمیکرد
حق داشت میفهمی چون دوست داشت نمیخواست کنار یکی دیگه ببینتت
جیمین بدون اینکه حرفی بزنه بلند شد و رفت سمت حموم
تهیونگ نفسشو بیرون داد و از اتاق جیمین خارج شد
جیمین بلافصله بعد از اینکه وارد حموم شد روی کاشی های سرد افتاد
اشک هاش شروع به ریختن کردن و نفسش تنگ شد
به گلوش چنگ میزد تا کمی هوا به ریه هاش بفرسته
به سرفه افتاد و تونست کمی نفس بکشه
گریه هاش شدت گرفت و با بغض لب زد
- اخه گفتی .... اگه رفتی دیگه ...‌ برنگرد .... و م....من ....رفتم

Italy  20 : 00  rome

ساعت ۸ شب بود و تهیونگ تا الان خودش رو با کتاب هاش سرگرم کرده بود
پشیمون بود از اینکه خیلی تند با جیمین برخورد کرده بود
ولی به خاطر خودش بود
اون رسما خیلی به خودش سخت میگرفت
رمز در زده شد و بعد جیمین وارد اتاق شد
تهیونگ کتابش رو روی تخت ول کرد و بدو جیمین رو بغل کرد
جیمین دستشو اروم دورش حلقه کرد
و  بغل تهیونگ رو یه معذرت خواهی در نظر گرفت
تهیونگ از بغل جیمین بیرون اومد
- اماده شو حتما گشنته
تهیونگ لبخندی زد و رفت سمت اتاق لباسش
هوای رم سرد بود اما با وجود تجهیزات گرمایشو هتل
رستوران خیلی گرم بود پس شرتک لی و یه پیراهن سفید حریر که کوتاه بود رو پوشید و بعد از برداشتن گوشیش به سمت جیمین رفت
جیمین هم یه تیشرت و شلوارک مشکی ساده پوشیده بود و موهای بلوندش ردی پیشونیش ریخته بود
همراه جیمین به سمت رستوران هتل حرکت کردن
بعد از وارد شدنشون همه نگاه ها رو اونا بود ولی بی اهمیت به سمت میز همیشگیش رفت
جیمین پا روی پا انداخت و با گوشیش مشغول شد
غذاها روی میز چیده شدن
تهیونگ با لبخند شروع به خوردن غذاها کرد
جیمین بی توجه به غذا ها مشغول چک کردن گوشیش و جواب دادن به ایمیل ها بود
تهیونگ نگاهی به جیمین کرد و گفت
- تو گشنت نمیشه؟ چرا هیچی نمیخوری
جیمین حتی زحمت نگاه کردن به تهیونگ هم به خودش نداد و فقط جواب داد
- گشنم نیست و در ضمن کارم مهم تر از خوردنه
تهیونگ دقیقا برعکس جیمین بود
همیشه به خودش میرسید و عاشق غذا بود
و کارش باعث نمیشد از غذاش لذت نبره
- چرا نیومدی دیدنم؟
با صدای نحث تهیون دست از غذا خوردن برداشت
دور دهنش رو که همین الان هم تمیز بود رو با دستمال پاک کرد و با بی حسی لب زد
- چون الویتم نبودی
تهیون پوزخندی زد و روی صندلی روبروی تهیونگ نشست
- نه بابا
تهیونگ شراب سفیدشو خورد و ازش لذت برد
تهیون نگاهی به جیمین کرد و گفت
- خوبی جیمین؟
جیمین بدون اینکه نگاهی به تهیون کنه با بی حسی لب زد
- قبل از اومدنت خوب بودم ولی الان نه
تهیون پوزخندی زد و بی توجه به تیکه جیمین شروع به خوردن کرد
تهیون دست از غذا خوردن برداشت و به میزی که دو نفر دورش نشسته بودن اشاره کرد
- باید باهاش اشنا شی
جئون جونگ کوک دارای ۵۰ درصد سهام باند
شوخی نداره پس دست از لجبازی بردار
تهیونگ چشمی چرخوند و جواب داد
-من رفتارمو برای کسی تغییر نمیدم
در ضمن چرا بیشتر از کیم سهام داره؟
تهیون دور دهنش رو با دستمال تمیز کرد و بعد جواب داد
- کیم خیلی زحمت کشید تا باهاش بتونه همکاری کنه
خیلی طرف کله گندس
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و بعد به کسی که اسمش جئون جونگ کوک بود زل زد
پیراهن مشکی که دو دکمه اولش باز بود و به خوبی عضلات مرد رو نشون میداد
شلوار مشکی پارچه ای
و عصایی که طرح اژدها روش داشت رو زیر دستش میچرخوند
و چهرش ....
همه اعضاش به خوبی کارشونو انجام داده بودن و هیچ ایرادی از مرد نمیشد گرفت
موهایی مشکی که صاف بودن
و چشم هاش ...
چشم هاش میتونستن خمارت کنن بیشتر از دراگ
وقتی با مرد چشم تو چشم شد نگاهشو دزدید و
دست از زل زدن  برداشت نگاهی به جیمین انداخت و بعد گفت
- بریم
جیمین گوشیش رو داخل جیبش گذاشت و بعد کنار تهیونگ از رستوران خارج شد
اه لعنتی !
چرا چشم هاش از ذهنش بیرون نمیرفت؟
با اعصاب خوردی رو کرد به جیمین و گفت
- من میرم استخر میای؟
جیمین نگاهی به ساعت کرد و گفت
- وقت دارم پس میام
تهیونگ سری تکون داد و وارد اسانسور شد
جیمین طبقه مورد نظرش رو فشار داد و بعد منتظر موند
در اسانسور با صدای دینگ مانندی باز شد
وارد محوطه استخر شدن
بعد از چند دقیقه کارهاشونو انجام دادن
تهیونگ به ارومی وارد اب شد
جیمین لبه استخر نشست و پاهاشو داخل اب گذاشت
باید کجا میرفت تا باهاش خاطره نداشته باشه....؟
چرا هرجایی میره فقط و فقط یاد اون میوفته....؟
تهیونگ که فهمید جیمین دوباره رفته تو فکر دستشو کشید و انداختش تو اب
- باز دوباره رفت تو فکر
جیمین موهاشو عقب داد و فقط نیم نگاهی به تهیونگ انداخت
بعد از چند دقیقه شنا کردن جیمین رو به تهیونگ کرد و گفت
- من میرم خسته شدم
تهیونگ لبخندی زد و چشمکی تحویل جیمین داد
جیمین نگاه بی حسی نثار تهیونگ کرد و بعد به سمت رختکن شخصیش بره
به لطف تهیونگ اون الان از هرچیزی یه خفنشو داشت
جز اون چیزی که جیمین میخوادش !
سرشو تکون داد تا بتونه افکارشو دور بریزه و موفق هم شد
مایوشو دراورد و لباس های جدیدشو که ست تیشرت و شرت مشکی بود رو پوشید
خواست برگرده بره که با شنیدن اون صدا تمام بدنش یخ کرد‌
- عسل؟
پاهاشو به زور تکون داد و تونست ببینتش
مین یونگی !
هنوز همون بود
تغییری نکرده بود
هنوز چشم های مشکیش دنیای جیمین رو زیر و رو میکنن
هنوز هم مشکی میپوشه...
هنوز هم‌....
یونگی با خونسردی که فقط تظاهر بود بهش نزدیک شد
جیمین سرشو بلند کرد تا بتونه به حسرتش زل بزنه
یونگی به ارومی صورت جیمین رو لمس کرد 
- بخاطر یه ادمی که حتی ارزش یه دعوای ریز هم نداشت
منو از خودت محروم کردی !
به ارومی چشم هاشو لمس کرد و ادامه داد
-این دوتا یاقوت دیگه به من زل نمیزدن
دستشو به سمت لب های جیمین برد
- اینارو از من محروم کردی
سر چی؟ سر اون حرومی
جیمین اشک هایی که تمام تلاششو کرده بود تا نریزن رو به ارومی ریخت
- چیکار کردی بابا....؟ چیکار کردی ....؟
چشم های یونگی از حالت خونسردی در اومدن و دلتنگی رو داد میزدن
- چیکار کردم شیرین عسل ...؟
جیمین اشک هاش شروع به ریختن کردن و با دوتا یاقوت عسلی داخل چشم هاش به باباش زل زد
- دیگه شیرین نیستم که... دیگه بابا ندارم که.....
بابام رفت..... منو ول کرد رفت.....
به ارومی اشک هایی که بدون صبر روی گونه های نرم عسلش میریختن رو پاک کرد
- من ولت کردم عسل؟ فکر کن .....
من میتونم از این نگاهات بگذرم برم؟ هوم؟
کی لج کرد؟ کی نذاشت ببینمش؟ کی فرار کرد ایتالیا؟
تو عسل.....
حق با یونگی بود
جیمین نتونست به خودش اجازه بده دوباره حسرتشو ببینه
نتونست ....!
- گفتی..... هق ...... گفتی اگه ....اگه رفتی ....دیگه برنگرد ... من فکر کردم دیگه .... هق ..... منو نمیخوای
یونگی با ناباوری به عسلش زل زد
یونگی نمیخوادش؟
یونگی که بخاطر یه قطره اشکش زمین و زمانو بهم میریخت نمیخوادش؟
- من عسل .... من ؟ من هرکسی رو که باعث ناراحتیت بود رو از زندگی پشیمون میکردم بعد من نمیخوامت؟
جیمین گریه هاش بیشتر شد
یک قدم به جلو رفت و خودش روی توی اغوش مرد حل کرد
یونگی به ارومی عسلش رو بغل گرفت
موهاش رو نوازش میکرد و عطر تن پسر رو وارد ریه هاش میکرد
- باشه من معذرت میخوام عسل هوم؟ دیگه گریه نکن
همیشه تهش همین بود
چه دعوای طولانی چه کوتاه
همیشه یونگی دربرابر چشم های عسلی پسر تسلیم میشد و حتی اگر دعواشون بخاطر کارای جیمین بود هم بازم یونگی معذرت خواهی میکرد
" فقط و فقط برای عسلش! "

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
۱۵۹۰ کلمه

《 اخرین پروانه ات هم در قلبم مرد ؛ تو ازادی 》

♡ BELLA♡Where stories live. Discover now