Chapter2 راز قلعه نفرت انگيز من

75 7 2
                                    

با خنده كتابو باز كردم...
فصل اول: قدرت هايي از جنس سرما!
كاملا متوجه كلمه اخر شدم! سرما، چيزي كه كل وجود مارو فرا گرفته هموني كه سازنده ي ماست شايد عجيب باشه ولي من هميشه با اين سرما مشكل داشتم و اين باعث ميشه كه با خودم هم مشكل داشته باشم با هستي ام و با تمام ويژگي هام شايد اين ها دليل اين بود كه چرا من هيچ وقت پيشرفت زيادي توي قدرت هام ندارم شايد چون اصلا به ايني كه هستم علاقه اي ندارم و مطمئنم نخواهم داشت با كنجكاوي مشغول خوندن كتاب شدم
اغلب بسياري از جاودانه ها داراي قدرت هايي مانند  بينايي عالي سرعت زياد ، قدرت و توانايي زياد در تحمل وزن هاي سنگين هستند. اما تا به امروز گونه هايي ديگري هم از جادودانه ها يافت شده! اين نوع جاودانه ها شايد هر چند قرن يكبار بوجود بيايند يا شايد اصلا متولد نشوند اخرين جاودانه اي كه از اين گروه بود حدود چند صد سال پيش از بين رفت!!! به اين نوع جاودانه ها نژاد تكامل يافته گفته ميشود و تا به امروز كلمه ي بهتري براي توضيح نوع اين گونه پيدا نشده اين نوع گونه ميتوانند چند استعداد همزمان و در كنار هم داشته باشند در صورتي كه هر جاودانه يا تعدادي از جاودانه ها تنها يك يا دو استعداد را بعد از تولد دارا هستند اما يك جاودانه ي تكامل يافته براي مثال ميتوانند قدرت ديدن اينده خواندن ذهن كنترل اعضاي بدن ديگران و قدرت سپر را همزمان داشته باشد و از همه ي انها همزمان استفاده كند اما اين كار نياز به مهارت بسيار زيادي دارد اگر بدون تمرين همچين كاري انجام شود ميتواند موجب مرگ جاودانه شود و تا به حال هيچكس حتي اخرين نفر از اين گونه هم نتوانسته از تمامي قدرت ها همزمان استفاد كند و حداقل يك قدرت بي استفاده مانده! تنها اطلاعاتي كه از اخرين تكامل يافته موجود است تنها يك مخفف از اسم اوست! ه.م !!اما فراموش نكنيد همه ي تمامل يافته ها از اول اينگونه به دنيا نمي ايند اين استعداد در همه ي موجودات سرد يكسان نيست! و شايد فكر كنند كه اصلا وجود ندارد اما گاهي اوقات پيشرفت انها سريع شكل ميگيرد و اين عمل انقدر سريع صورت ميگيرد كه باعث كور شدن موجود سرد ميشود (ومپاير) البته كور به معناي از دست دادن بينايي نيست! در اينجا كوري در روح جاودانه شكل ميگيرد!!! قدرت طلبي انها را كور خواهد كرد البته اين اتفاق در همه يكسان نيست و تنها تعداد اندكي ميتوانند در مقابل اين وسوسه ها روحشان را كنترل كنند و تنها زماني ميتوانند به قدرت هاي ديگر برسند كه از اين درس سربلند بيرون بيايند.
****
سووووت بلندي كشيدم و با هيجان گفتم واووووووو با هيجان وارد فصل بعد شدم اونقدر براي فهم اطلاعات بيشتر حريص شده بودم كه مطمئن بودم كه چشام داره برق ميزنه...
****
فصل٢: علائم وجود تكامل!!!
گاهي اوقات اين نوع قدرت ها يك علائمي دارند!!! در بعضي قدرت بينايي انقدر زياد است كه توانايي بال زدن سريع ترين مگس دنيا را دارند و حتي ميتوانند تعداد بال زدن هاي ان را بشمارند!!!
****
با تعجب خنديدم و گفتم: هاهاها مثل من!!! و دوباره به كتاب نگاه كردم و خوندنو از نوع شروع كردم...
****
البته بينايي زياد نميتواند حتما بيانگر قدرت نهفته شما باشد فراموش نكنيد اين قدرت بينايي بايد جادويي باشد ( در اينجا براي اين از كلمه جادويي استفاده كردم چون بايد بيانگر يك قدرت خاص باشه!)
****
واي چه باحال دختررر تصور كن يك قدرت جادويي از چشات ووووه
_چيكار ميكني؟
با ترس به پشت سرم نگاه كردم، درست حدس ميزدم خواهرم دايانا بود!!!
خيلي سريع و با دقت كتابچه رو زير شنلم فرو كردم
_هيچي داشتم از طبيعت لذت ميبردم!!!
عجب درووووغغغغييي!!!!
_مطمئني داري راستشو ميگي؟!؟
_اره كاملا
چشماي درشتشو گرد كرد و گفت:پس چرا وقتي صدات زدم ترسيدي؟
_خوب چون فكر نميكردم كسي اينجا باشه
_نخير چون اصلا تو اين دنيا نبودي!
_تو باز داشتي جاسوسي منو ميكردي؟!؟
_نه فقط كنجكاو بودم بدونم اون كتاب رو كي از كتابخونه دزديده؟!؟
الكي وانمود كردم كه از چيزي خبر ندارم!!!
_چي كدوم كتاب؟!؟
بكجوري نگام كرد يعني خر خودتي و از بين دندون هاش غريد: داااابرياااااا
_هان؟!؟
_من كه ميدونم كتاب پيش توئه پس زودتر بدش به من پدر فهميده! و قسم خورده اگه دزد رو پيدا كنه اونو بكشه!!! من نگران توام احمق كتابو بده تا سريع بزارمش سر جاش خودت ميدوني كسي به من شك نميكنه ولي تو...
و به حرفش ادامه نداد، من واقعا يك دستوپاچلفتي تمام عيار بودم البته نه توي راه رفتن و انجام كارهاي معمولي توي تمرينات پدر!!! كارهايي كه از نظر من سخت ترين كارهاي دنيا بودن! نزاشتم خاطرات بد مزاحمم بشن و چشامو به حالت نمايشي چرخوندم و گفتم:اوووه باااشه
ولي گفتن اين حرف همانا و ضربه ي گيج كننده دايانا تو ي ملاجم همانا
_ اخخخ رواني!
_اخه احمق واسه چي كتابو دزديدي؟ اين كتاباي چرت و پرت به چه دردمون ميخورن؟
توي دلم خنديدم و گفتم چرت داريم تا چرررت!
ولي در جوابش گفتم: نميدونم فقط يكم كنجكاو بودم و خودت ميدوني كه...
وست حرفم پريد و گفت: قانون شكني توي خووون ماااااست
و هردو همزمان خنديديم البته به دو دليل يكي اينكه حرف اولش كاملا حقيقت بود و دليل دوم اينكه ما خون نداريم!!!
*****
ادرس اينستاگرامم بچه ها دوست داشتين فالوم كنين مرسي.
Doori_text
Doori_text_new
نظر يادتون نره مرسيييييي
😍😍😍😍😍

OversoulWhere stories live. Discover now