Chater 10-الى؟

47 11 5
                                    


د.ان.الى:
صبح با صداى جيمز بيدار شدم:
-الى!الى بيدار شو!
-جيمزززززززززززز
-الى!
-ها؟
-اينجا چه خبره؟
اوه!البته كه من يادم رفته آتيش رو خاموش كنم و الان زير چشمام پف كرده و چاقو زير پامه و موهام رو صورتم ريخته و ريملم پخش شده و اينجا خوابم برده.
-مگه چه خبره؟؟؟
-آتيش،تو،چشمات.
-خب كه چى؟شب سردم بود و اومدم آتيش روشن كردم و چشمام هم بخاطر اينكه زياد خوابيدم و چون خسته بودم يادم رفت خاموشش كنم و اشتباهى اينجا خوابم برد.
اومد و رو صندلى بغلى من نشست.
-چرا بهم نميگى چى شده كه كمكت كنم؟
-هيچى نشده!
-چاقو؟؟؟
پس پيداش كرده.
-جيمز...
-الى ديگه هيچوقت اين فكر به كلت نزنه.تو زندگى منى،من بدون تو نميتونم.
-چرا ميتونى.
-تو تنها چيزى هستى كه برام مونده اما دارى مثل شن از لاى انگشتام ميريزى پايين.تو با خودت چى فكر كردى كه به اين چاقو دست زدى؟ميدونى تو چقدر برام مهمى؟ميدونى نبودنت مث يه كابوسه؟خواهش ميكنم،التماست ميكنم ديگه از اين كارا نكن.
-باشه.
و بغلم كرد و پيشونيم رو بوس كرد.
-حالا برو لباس بپوش و به خودت برس.درضمن هروقت خواستى دردودل كنى من برات اينجام.
سرمو آروم تكون دادم.با اينكه هيچكدوم از حرفاشو باور ندارم.اون بدون من سه سال لعنتى دووم اورد پس بازم ميتونه.رفتم تو اتاقم و دوش گرفتم.اصلا تو اين سه سال يه بارم اومد پيشم؟؟؟ اصلا زنگ زد؟؟؟اصلا سراغمو گرفت؟؟؟نه.اومدم بيرون و تاپ سفيد پولكيم با شورت سياه تنگم پوشيدم.ريملمو زدم و رژ لب برنز زدم.كيف سياه كوچيكمو برداشتم و توش موبايلم و گذاشتم و رفتم پايين.جيمز كت جينشو پوشيده بود و با شلوار جين پارش (از أينا كه زانو معلومه)و تيشرت سفيدش زيرش.بهم نگاه كرد و لبخند زد:
-هركى زودتر برسه
و هردومون شروع كرديم و با سرعت به سمت در دويديم و خب...اون اول رسيد و محكم خوردم تو شكمش.و فكم شكست چون اون عوضى فقط سيكس بكه.دستم و دور گردنش حلقه كردم و بغلش كردم.
-ببخشيد.
-اشكالى نداره،همه يه راهى لازم دارن تا خودشونو خالى كنن.
يه دفعه زير پامو گرفت و بغلم كرد:
-جيمزززززززززززززز
-هااااااااااااااااا؟
-منو بزار پاييييييييييييننننننننننننن
-نميخواااااااااااااامممممممممم
و شروع كردم به خنديدن.
-عوضيييييييييى گفتم منو بزار پاييييننننننننن.
شروع كرد به سمت ماشين رفتن و منو هى بالا پرت ميكرد.
-جييييييييييييييغغغغغغغغ
گازش گرفتم و اون منو محكم فشار داد تو بغلش.
-باشهههههههه پرسسس شدممممممم!
آروم گذاشتم زمين و رفتم سوار ماشين شدم و جيمز هم سوار شد.اما نيتن...اون امروز باهام كار داره...واى...
رسيديم دانشگاه و از ماشين پياده شدم.رفتيم سر كلاس و تريستين رو ديدم كه داشت با انگشتاش بازى ميكرد.(اين كارى كه ما ميكنيم دستامونو تو هم گره ميزنيم انگشت هاى شصتمونو دور هم ميچرخونيم بعد جهت مختلف تكرار ميكنيم.ناموسا خيلى حال ميده!)رفتم پشتش و بغلش كردم.
-سلام تريس!
-سلام خوشگله!
و دستامو گرفت.لبامو غنچه كردم و بهش نگاه كردم.زبونشو آورد بيرون و زد به دماغش!هردوتامون خنديديم!ديوونه!
استاد اومد سر كلاس و نشستيم.طبق معمول داشت چرت ميگفت.و جيمز شروع كرد به صداى گاو دراوردن سر كلاس!استاد برگشت و داد زد:
-كى بود؟
كلاس سكوت شد و دوباره برگشت و تريس صداى ميمون دراورد.دوباره استاد برگشت و با اون چشماى وزغيش نگاه كرد!اما دوباره برگشت و جيمز صداى گوسفند دراورد!ايندفعه استاد با صورت قرمز برگشت و داد زد:
-اينجا باغ وحشه؟؟
جيك دستشو برد بالا و گفت:
-اجازه؟بله!
و تا اومد استاد چيزى بگه زنگ خورد و يه دفعه استاد گفت:
-تريستين اِوانز و جيمز اِم كِى وى وايسن!
هردوتاشون خندشونو قورت دادن و رفتن پيش استاد و من از كلاس اومدم بيرون و همه بچه ها رفتن سمت كافى شاپ و من رفتم تا كتابامو بزارم پس راهرو خالى بود.كمدمو باز كردم و كتابامو گذاشتم و كمدم رو بستم كه ديدم نيتن و مكس دارن مياد اينورى.وايسادم و سرمو انداختم پايين و نيتن و مكس اومدن سمتم.
-به به سلام جنده خانم!
-خفه شو نيتن.
-نه!تو خفه شو!من از تو خواسته بودم باهاش نرى  و تو چى؟رفتى؟ميدونى اگه بدونه تو چه عوضى اى هستى ديگه باهات حرف نميزنه؟
هى ميومد جلوتر و من رفتم عقب تر تا خوردم به كمد.نيتن اومد جلوتر و دستشو رو لبم كشيد و گفت:
-بايد به حرفم گوش ميكردى،تو به من مديونى!
-نيتن...
-اگه من نميومدم تو الان زنده نبودى!
دستشو رو صورتم كشيد و گفت:
-يادت باشه!
و با مكس رفت.
پاهام سست شد و افتادم رو زمين و شروع كردم به گريه كردن كه يه صدايى اومد:
-الى؟
اون
.
.
.
.
.
.
كانور بود.
.................
ببخشيد خيلى دير شد.
نظر يادتون نره!

Dirty truth//connor ball fan fiction//the vampsOù les histoires vivent. Découvrez maintenant