chapter4

831 104 6
                                    


-زین!الان نه..تو رو خدا...ولم کن

نایل ناله کرد در حالی که زین وحشیانه تیشرت اونو درمیاورد.توی دستشویی دبیرستان!

زین لبای نایل رو بوسید و مجبورش کرد تا ساکت بمونه ونایل فهمید هیچ کاری برای آروم کردن زین نمیتونه انجام بده به غیر از اونی که خود زین میخواد.پس نایل اطاعت کرد و دکمه های شلوار زین رو به سرعت باز کرد.زین لبخندی از سر پیروزی زد و شلوار زین رو پایین کشید تا روی زانوهاش و دیدن بدن لاغر نایل تو اون باکسر مشکی فقط باعث شد بیشتر وسوسه بشه

نایل بریده نفس کشید وقتی زین رو توی خودش احساس کرد و تمام سعیشو کرد تا ساکت باشه.زین عمیق اونو بوسید و لباشو لیس زد

-دوستت دارم

زین کنار گوش نایل گفت در حالی که نایل هنوز هم به خاطر چند ثانیه قبل سنگین نفس میکشید

-اهم.منم

نایل با دستپاچگی گفت اون حتی نمیتونه تمرکز کنه.این واقعا براش سخته وقتی که همین الان داشت با زین

اونا خیلی زود از اون دستشویی کوچیک اومدن بیرون و نایل فقط تونست حس کنه قلبش یهو شروع کرد به تند زدن.

-هی پسر سلام

هری با لبخند کج و کوله ای به اون دوتا یا بهتره بگیم نایل سلام کرد و از اینکه اونا ز یه دستشویی اومدن بیرون واقعا تو شوک بود

-امم.آقای میلر منو فرستاد دنبالتون

-چی ..چیکارمون داشت؟

نایل هول کرد واون ترسیده بود .نکنه اونا از رابطه ش با زین خبردار شدن؟

-نمیدونم فقط گفت صداتون کنم

-باشه مرسی هری.نایل بریم.

زین تند تند گفت و دست نایل رو گرفت و اونو با خودش کشید بیرون

-ز..زین؟

زین با صدای نایل به سمتش برگشت و از چیزی که جلوش میدید واقن تعجب کرده بود

-نایل؟چی شده؟

-م..من میترسم...اگه اونا..اونا فهمیده باشن ما با هم..

-هی .هنوز که چیزی نشده.انقد مثه دخترا نباش.از کجا میخوان بفهمن؟

-من...نمیدونم..

نایل شروع کرد به گریه کردن و زین همچنان تو شوک حرکات نایل بود.اون هیچ وقت فکر نمیکرد نایل انقد از این مسئله وحشت د اشته باشه.

-گریه نکن.قول میدم کسی نمیفهمه باشه؟من همیشه پیشتم

زین سعی کرد دلداری بدهو نایل فین فین کرد.اون نایل رو از خودش جدا کرد و یه نگاه بهش انداخت.

گریه نکن .باشه؟

نایل سرشو تکون داد و زین پیشونیشو بوسید:)

اونا با هم پیش میلر رفتن و اون با دیدنشون سریع شروع به حرف زدن کرد

-بالاخره تشریف آوردن..

قلب نایل مثه گنجشک ها میزد.میلر ادامه داد:

-شما دو نفر...خب من یه نفر رو میخوام تا برای تیم فوتبال دبیرستان بهمون بپیونده.کدومتون ؟

نایل نفس راحتی کشید و زین همونجوری که دست نایل رو تو دستش فشار میداد لبخند زد

-من.آقای میلر

-عالیه.اسم و فامیلتون؟

-نایل جیمز هوران

-خوبه .ممنون پسرا

زین به آرومی به پشت نایل زد و اونو به  یه سمت دیگه متمایل کرد

-دیدی ؟گفتم چیزی نیست..

نایل خندید و زین رو بغل کرداون یه استرس افتضاح بود

-دوستت دارم.خیلی خیلی دوست دارم

زین لبخند زد و همزمان زنگ پایان روز به صدا در اومد.

***

سلام:)

من بعد از مدتها آپ کردم

معذرت میخوام از دوستایی که داستانو دنبال میکردن.ببخشید منتظرتون گذاشتم:(

چپتر بعدیو زودتر میزارم.به جبران این همه نبودنم.

همه تونو دوس دارمممممم

آویسا*-*



glow in the dark(l.s)Where stories live. Discover now