رای و نظر؟؟ فالو؟
لعن شده
با دیدنت تمام زندگی ام مثل نور از جلوی چشمانم گذشت.
لب هایت همانند تیغ و نگاهت مثل ضربات خنجر است.
می دانم علاقه به تو جرم است... تو در طول روز خطرناک و در شب شیطانی.
مثل ماه کامل می درخشی، شنیده ام که تو بدترینِ بد ها هستی و طوری رفتار می کنی که هیچ قانونی وجو ندارد، ای جنایتکار کوچک، با دیدن تو می دانم که باید از کسی کمک بگیرم.
امشب من را در قلاده ی کنترل خود بگیر، جایی برای پنهان شدن ندارم پس شاید بهتر باشد تو را در سمت دیگر (جهنم) ملاقات کنم.
می توانم حس کنم که قلب تو سرد است و مثل یک فرشته ی سقوط کرده در خواب راه می روی... شاید تو هم فقط یک روح سرگشته ای اما وقتی ماه بالا می آید تو به یک هیولا تبدیل می شوی. من تو را در سمت دیگر ملاقات می کنم.
²
از دید سهون
وقتی سکوتم رو دید نفس عمیقی گرفت:" بیا بریم بیرون! کل خونه ات 3 بار زیر و رو کردم هیچ چیز باحالی نداری..."
اخم روی چهره ش رو تماشا کردم. اون یقینا یه چیز ویژه بود و من بی اندازه معمولی... حتی برای انتخاب شدنم هم دلیل ویژه ای وجود نداشت.
نمی دونستم باید از این موقعیت استفاده کنم یا رهاش کنم...
بالاخره محکم سر جام ایستادم و تصمیم گرفتم یک چیز رو مشخص کنم:" تو کی هستی لوهان."
جمله ام حتی به حالت سوالی هم از دهنم خارج نشد اما لوهان که متوجه تغییر لحن من شده بود سرش رو بالا گرفت و با جمع کردن لب هاش کمی سرش رو کج کرد:" من یه لعن شده ام."
چند باری پلک زدم تا ببینم واقعا درست متوجه کلماتش شدم یا نه... نمی دونستم چی بپرسم که دوباره با جمله ی "سوال های مهم تری بپرس" رو به رو نشم...
خیلی ساده فقط گفت:" شاید اگه اینقدر خشک و جدی نباشی، یه روزی خودت بفهمی یعنی چی..."
من تا زمانی که کسی بهم احتیاج پیدا کنه نامرئی ام.
این چیزی بود که همیشه بهش فکر می کردم؛ اما حالا این پسر به نظر نمی رسید به من احتیاجی داشته باشه اما... ظاهرا من رو کاملا واضح میدید.
" اصلا یادت میاد قبل از اینکه دنیا تو رو تبدیل به اینی که هستی کنه کی بودی؟"
دستش رو به سمتم دراز کرد:" بیا... ببین... من خودم هم نمی دونم کجا ممکنه بریم اما شروعش می کنم! "
یه چیزی ته ذهنم هشدار می داد که سوپ نیمه آماده باید سر 15 دقیقه از روی گاز برداشته بشه اما انگار این روتین های معمولی دیگه نمی تونستن من رو به زمین زنجیر کنن.

YOU ARE READING
Anathema; HunHan | لعن شده✅
Adventureتو دنیایی که بدون ماسک اکسیژن نمیشه نفس کشید سهون که موهای عجیبش رنگ فیروزه ای دارن ... یه روز پسری رو میبینه که بدون ماسک اکسیژن بهش زل زده... این داستان توی یک دنیای تخیلی و زمان تخیلی اتفاق می افته اما میشه گفت این زمان تخیلی، از زمان فعلی دنیای...