1||

2.4K 233 63
                                    

• شخصیت های موجود در این داستان فقط از نظر نام و برخی از جنبه های شخصیت شبیه به افراد واقعی هستند. این یک اثر داستانیه. شخصیت های اصلی این داستان مالکیت معنوی ذهن من هستن. داستان بدون هیچ سودی نوشته میشه، و لطفا تصور تون رو از هنرمند های واقعی بر اساس این قضاوت نکنید.

• یادداشت
ممنون میشم نظرات و رأی ها رو فراموش نکنید. خواننده ساکت و روح نباشید


لعن شده

روی لبه ایستاده بودم. در انتظار یک شروع تازه...

شاید یک پَرِش...اما جرات نداشتم حتی پایین را بنگرم.

من یک بزدل هستم.

میلیون ها صدا در سرم فریاد می زدند و من مطمئن بودم که جا خواهم زد... اما چرا اکنون نمیتوانم؟

آری.

...صدای تو بلند تر بود...

ساعت به ساعت خودم را از غرق شدن حفظ می کنم.

خدا در حین خلقت به من احساسات عطا کرد و من تصور کردم که حالا که در حین خلقت عطا شده اند نباید کشنده باشند اما وقتی صداهای درون سرم مرا آزار می دهند، احساسات قطعا کشنده اند.

خَلاصی در هر شکل خود را بر من نمایان می کند تا راه رهایی را نشانم دهد ... اما چیزی که من نهایتا می شنوم، زمزمه ی صدای تو در نسیم است.

تو در نسیم زمزمه می کنی که " تو به کلمات آرام احتیاج داری تا دردت را التیام ببخشی."

و اکنون، هر چند که روز به روز با سختی ها دست و پنجه نرم می کنم، اینکه بدانم تو گوش میدهی کمک می کند.

و من دوام می آورم. من، این سختی را ساعت به ساعت دوام می آورم.



از دید سوم شخص

با حس خفگی و حبس نفسی که به اکسیژن نرسید از خواب پرید و به ماسکی که کنار تختش بود چنگ زد.

حالا کمتر پیش می اومد وقت از خواب پریدن فراموش کنه کجاس. هر چند که همین سلول 1 متری، از خونه ای که داشت خیلی سر پا تر و مدرن تر بنظر می رسید اما این دست انداختن های نگهبان ها کم کم داشت باعث میشد بیاد بیاره که برای مردم طبقات بالا، اون چیزی جز یک آشغال دور انداخته شده نیست.

مثل قوطی خالی نوشابه ای که با هر لگد کمی دورتر پرت میشه و با صدایی که نابود شدن جسمش ایجاد میکنه چند دقیقه ای برای اونها ایجاد سرگرمی میکنه و حالا، باز هم یک شوخی دیگه از نگهبان های سلولش... قطع کردن منبع اکسیژن محیط فقط برای بیدار کردنش.

آژیر کمبود میزان اکسیژن توی اتاق خاموش شد که نشون میداد شوخی فعلی تموم شده، هر چند که می تونست قسم بخوره که اونها فیلتر هوای اتاقش رو به مسیر های دنیای "طبقه ی منفی سه" وصل کردن.

Anathema; HunHan | لعن شده✅Donde viven las historias. Descúbrelo ahora