صبح سه شنبه فوق العاده ام با صدای آزار دهنده آلارم که بیدارم میکرد خراب شد. با ناله بلندی ، زدم به آلارم و اون افتاد روی زمین. من یه صدای شکستن شنیدم و به جایی که آلارمم افتاد نگاه کردم. خب الان این دیگه یک آلارم نیست یه تیکه ی پلاستیکیه و چندتا اجزای کوچیک. فوق العاده است، الان من به یک ساعت آلارم جدید نیاز دارم در حالی که غر میزدم از تخت بیرون اومدم و رفتم به آشپز خونه و قهوه سازم رو روشن کردم و راهمو کشیدم رفتم سمت سرویس بهداشتی. پیژامه مشکی نرمم رو در آوردم و یک دوش کوتاه گرفتم. موهام رو با شامپو شستم قبل از این که نرم کننده بزنم. در حالی که موهام پر از نرم کننده بود من شیو کردم وبدنم رو شستم و بعد نرم کننده رو با آب شستم واز حموم گرم بیرون اومدم به سمت سرویس بهداشتی سرد . یک حوله برداشتم دور بدنم پیچیدم و یک حوله دیگه برداشتم دور موهای قهوای تیرم پیچیدم .
رفتم توی اتاقم و کمدم رو باز کردم تا لباسمو برای امروز انتخاب کنم. قسم میخورم که کلی لباس توی کمدم بود و وقتی که در روباز کردم چند تاشون از توی کمدم افتاد بیرون ولی هیچ وقت نمیتونم چیزی پیدا کنم برای پوشیدن. در آخر تصمیم گرفتم شلوار جین تنگ مشکی بپوشم با بلوز آستین بلند سفید و کفش پاشنه بلند مشکی . اینا رو انداختم روی تختم میدونستم که باید بعد از این که غذا خوردم لباش بپوشم چون ممکنه کثیف بشن. من همیشه وقتی دارم غذا میخورم یه چیزی روی لباسم میریزه و امروز یک اتفاق خیلی مهم قراره بیوفته امروز یک مصاحبه برای کار توی یه شرکت به اسم استایلز& امپایر دارم. من هیچ وقت رئیس رو ندیدم ولی میدونم اسمش هری استایلزه. امیدوارم که همه چیز خوب پیش بره و بتونم این کار رو بگیرم. من پولی که پدر و مادرم بهم داده بودن رو تقریبا تموم کردم. قبل از این که برم آشپزخونه غذا بخورم، حوله بدنمو با ربدوشامبر عوض کردم و برگشم به آشپزخونه و قهوه درست کردنم رو تموم کردم. یکم توت فرنگی از یخچال برداشتم به تیکه های کوچیک تقسیمشون کردم و اونها رو ریختم تو یه ظرف. میوزلی (مخلوطی از حبوبات و آجیل و میوه های خشک شده که با شیر برای صبحانه میخورن 😨) رو برداشتم و اضافه کردم وبعد شیر رو هم اضافه کردم. اوممم! صبحانمو خوردم و قهومو نوشیدم در حالی که داشتم کازموپولیتان میخوندم ( یه مجله ماهانه است برای خانوما که درباره موضوع های مختلفی مثل کار ، فشن ، سکس و ... صحبت میکنه و برای خانومای مدرن ،مستقل جوان هست). من غذا خوردن رو تموم کردم و ظرف و فنجونمو گذاشتم تو سینک و برگشتم به اتاقم و لباس هایی که انتخاب کرده بودم رو پوشیدم. موهامو سشوار کشیدم و دم آسبی بالای سرم بستم. یه کم خط چشم،ریمل و برق لب زدم .
از اونجایی که این روزا هوای بیرون یه جورایی سرد بود کت سیاهمو پوشیدم . این خیلی عجیبه چون الان آپریله . در آپارتمانمو قفل کردم از پله ها رفتم پایین به سمت لابی و بیرون ، در شهر سرد نیویورک.
از اونجایی که ساختمون شرکت خیلی دور نبود تصمیم گرفتم که قدم بزنم .

KAMU SEDANG MEMBACA
Boss [Persian translation]
Acakمالوری وایت یک دختر 20 ساله جوان، که تازه کالج رو تموم کرده و زندگی مستقل خودشو شروع کرده. کی میدونست که قراره انقدر سخت باشه؟ اون توی یک آپارتمان کوچک زندگی میکنه و فقط کمی از پولی که از پدر و مادرش گرفته بود براش باقی مونده، از وقتی که کالج رو تمو...