تولد نه سالگی هری

1.4K 332 10
                                    


تولد 9 سالگی هریه، و واقعاً اون نباید تعجب کنه وقتی لوئی ساعت 8:30 صبح در اتاقش رو می‌زنه. هری رو در حالی که از تخت می‌کِشه بیرون می‌گه: "تولدت مبارک هزای مو فرفریِ فوق‌العاده‌ی من! از تخت بیا بیرون که کیک تولد داریم تا بخوریم و هدیه‌هایی که باهاشون بازی کنیم." هری می‌خنده و برای اینکه لوئی رو هیجان زده کنه نجوا کنان می‌گه: "ممنون بوبِر." لوئی چشم‌هاش رو تو حدقه می‌چرخونه و با آرنجش به بازوی راستِ پسرِ مو فرفری می‌زنه و وانمود می‌کنه که خوشش نیومده.

(در واقع لوئی فکر می‌کنه که وقتی هری بوبر صداش می‌زنه خیلی قابل ستایشه. یا وقتی لبخند می‌زنه، یا نفس می‌کِشه. اما این چیزیه که اگه لوئی مدت زیادی بهش فکر کنه سردرگم می‌شه، بنابراین ترجیح می‌ده این افکار رو نادیده بگیره.)

هر دو پسر از پله‌ها پایین می‌ان تا صبحونه بخورن – شیرینی و بستنی، چون تولد هریه و ایده‌ی لوئی بود پس هری چطور می‌تونه بگه نه؟– وقتی آن ساعت 10 صبح وارد اتاق نشیمن می‌شه، پسرها رو تو بغلِ هم زیر پتو در حال تماشای یک فیلم دیزنی می‌بینه.

چند ساعت بعد، جی با هدیه‌ی هری میاد و از آن عذرخواهی میکنه و میگه: " تا وقتی که ساعت ده رفتم بیدارش کنم، اصلاً نفهمیدم که اون اینجاست." و آن می‌خنده و میگه که مشکلی نیست. لوئی هدیه رو میگیره و بعد با لخند کوچیکی روی صورتش به هری میدتش. هری بازش میکنه و قبل از اینکه داد بزنه: " مامان! لوئی برام اون اکشن-منی رو که میخواستم برام خریده!" به لوئی یه بغل خیلی گنده میده.

و واقعاً، وقتی لوئی لبخندش و طوری که چشم هاش برق میزنن رو میبینه، فکر میکنه که چرخیدن توی مغازه های شهر، و حتی مجبور کردن مامانش که ببرتش به یه مرکز خرید که یک ساعت فاصله داره تا فقط اون یک هدیه ای که هری برای هفته ها راجع بهش حرف میزد رو بگیره، کاملاً ارزشش رو داشت.

---------------------------------------------------------

این هم از قسمت بعد. ببخشید دیر شد.

غلطی چیزی دیدین یا جمله ای نامفهوم بود بگید. :)

با تشکر،

Because you're All I Wish | Persian TranslationOnde histórias criam vida. Descubra agora