PER(continue)

472 75 2
                                    

برگشتم سمت صدا اووف بازم لویی بود من نمیدونم باید چیکار کنم تا این بشر دست از سر من برداره.
بایه لبخند ساختگی گفتم
«هی لویی»
«هی،کجا میری؟؟»
اوف آخه یکی نیست به این بگه به‌توچه اخه...
به دایانا نگاه کردم و بهش اشاره کردم ک باید بیام خونشون ،اونم اروم پلک زد.
«خب من داشتم میرفتم خونه دایانا»
«اوه،اشکالی نداره اگه من تا اونجا همراهیت کنم»
بهش ی لبخند زدمو گفتم «اوه نه اصلأ»
«عالیه»
اروم اومد کنار من وایستادو شروع کرد به قدم زدن با من و البته دایانا ،وقتی از مدرسه خارج شدیم سرشو اورد کنار گوشمو اروم گفت
«تو از قبل دایانا رو میشناختی؟؟»
احساس کردم یه لحظه قلبم از حرکت وایستاد،سریع خودمو جمع‌جور کردم و پرسیدم«چطور؟؟»
«اخه داری میری خونشون شما ک همین امروز باهم اشنا شدین»
«خب من دو هفته قبل اینکه مدرسه شروع بشه اومده بودم اینجا و دنبال جا میگشتم و خب دایانا هم دنبال هم اتاقی میگشت »
«اوه»
بقیه‌راهو تو سکوت گذروندیم تا اینکه رسیدیم دم خونه دایانا میخواستم ازش خداحافظی کنم ک دستمو گرفت
«میشه یه لحظه بمونی؟»
سرمو تکون دادم وقتی دایانا رفت بهم گفت
« میشه شمارتو داشته باشم؟؟البته اگه اشکال نداره؟؟»
لپاش قرمز شدن واااای خدا تاحالا بشری ب این کیوتی و اعصاب خورد کنی ندیده بودم،من چطور میتونم به همچین قیافه‌کیوتی نه بگم.
شمارشو ازش گرفتمو به گوشیش تک زدم تا شمارم براش بیفته بعد ازش خداحافظی کردم.
به محض اینکه وارد خونه شدم،دایانا با خوشحالی داد زد
«لویی از هیلی خوشش میاد.لویی از هیلی خوشش میاد.لویی از هیلی خوشش میاد...
«دایانا لطفأ خفه»
«لویی از هیلی خوشش میاد
اوووف خدا به خیر کنه من چجوری قراره با این کصمغز زندگی کنم؟؟؟واقعأ چطوری؟؟؟
_______________________________
سلااااام من برگشتم
واقعأشرمنده ک انقدر طول کشید😅
میدونم ک چپتر خیلی کوتاهه ولی خودتون خواستین😐 (هرچی ووت و کامنت کمتر چپتر کوتاه تر✌)
Vote
Comment
PLZ😢😅😇
All the fucking love❤

Harry/hayleyWhere stories live. Discover now