-يكم دير همو ديديم اره؟
-يكمم خيلى با هم فرق داريم.
-يكمم احساساتمون پيچيدست.
-يكمم ميترسيم.
-ولى بازم ميتونيم از اول شروع كنيم...درسته؟
-اره...اگه تو بخواى.
-بچه ها من ساقدوش نیستم یه بدبختی ام که اگه نرم یه بدبخت دیگه کنم میشه پس ترجیحا یه لباس زشت میخوام که حال همه ازم بهم بخوره و همینطور ارزون که مجبور نشم از پس اندازم استفاده کنم!
اسکایلر:خفه شو کالینز!
شارلوت:موافقم!نظرت چیه دهنشو چسب بزنیم؟
شیلین:اصن حرفمو پس میگیرم هیچ لباس کوفتی ای نمیخوام!حالا میشه بریم؟
اسکایلر:مجبورمون نکن دست و پاتو ببندیم و ببریمت!تازه!به هر حال خونواده پینه!چرا باید یه لباس بپوشی که حال همه ازت بهم بخوره؟چرا یه لباسی نپوشیکه توش عالی باشی؟
-چون که (یه چیپس میخوره و شونه هاشو بالا میندازه) اون خیلی عجیب بود!و باور کن اخرین چیزی که الان میخوام یه ادم عجیب غریبه!و همینطور...لباسای خوشگل پولای خوشگلی هم میخوان که محض اطلاع انقد احمق نیستم که تمام پولامو رو یه لباس اونم برای یه پسر دیوونه ی کنه خرج کنم!
شارلوت:بس کن...یه پین هیچوقت کنه نیست!تازه تو نگران مشکل مالی نباش.یه جوری میگی انگار حالا واقعا ساقدوشی و باید بهترین لباسو بپوشی.همونطور که خودت گفتی باید یه لباسی بخری که حدها و مرز هاتو مشخص کنه.ما هم میخوایم همینکارو کنیم!
اسکایلر:هی بچه ها این لباسه چطوره؟
و به یه لباس تو ویترین اشاره کرد.اون یه پیرهن ساده مشکی مخمل بود و قیمتش هم متوسط بود.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
بله!همونطور که به نظر میرسه من با این دو نفر اومدم بیرون تا لباس بخرم.تازه یههفتس که اومدم امریکا و حالا هم دارم میرم مهمونی.از اتفاقات غیرمنتظره متنفرم.همیشه ترجیح میدم همه چیز برنامه ریزی شده و به موقع باشه.ولی جدا از این حرفا...لباسه واقعا خوشگله!
اسکایلر دستمو گرفت و کشوندتم تو مغازه.
شارلوت:ببخشید میشه سایز کوچیک این پیرهن رو بدین؟
کارمند:البته!برای خودتون؟
.اسکایلر:نه برای این خانم
و به من اشاره کرد.اون زن بهم لبخند زد و لباس رو داد بهم و به سمت اتاق پرو راهنماییم کرد.تو فکر اینم که نرم مهمونی...خیلی بهتره.لباس رو پوشیدم و به خودم نگاه کردم.توی تنم عالی وای میستاد.