chapter 6

230 17 12
                                    

د.ا.ن شیلین:

اسکایلر:اینم اخریشه!

واون تیکه رو فر شده از دستگاه جداکرد.

شارلوت اومد سمتم وبا لوازم ارایش کارشو شروع کرد.همونطور که به نظر میرسه من همین الانشم دیر کردم واونها هنوز دارن به من ور میرن.تازه یه هفتس باهاشون دوست شدم ولی خیلی دوستای خوبین.اروم بلند شدم و لباسم رو صاف كردم.عالى شدم.يه ارايش ملايم رو صورتمه و فقط لبامن كه رنگ قرمز گوجه اى به خودشون گرفتن.لاك مشكيم رنگ سفيد دستامو بهتر نشون ميده.كفشا رو پوشيدم و به سمت كيفم رفتم و وسايلم رو توش گذاشتم.يه پالتو مشكى هم كه مال اسكايلر بود رو پوشيدم و با كيفم به سمت تاكسى رفتم. تاكسى به سمت ادرس راه افتاد.هيجان زدم!دارم ميرم نامزدى يكى از پولدار ترين هاى لندن.از اين بهتر نميشه! اونم فقط تو يه هفته!!!نمی دونم چجوری باید با لیام رفتار کنم...مهربون؟سرسنگین؟عاشقانه؟جدی؟یا...دوستانه؟ اون واقعا عجیبه!حداقلش برای من!اون پر از احساسات و حرفاییه که من هیچوقت تجربه نکردم.و من هم پر از حرفا و احساساتیمکه اون هیچوقت تجربه نکرده.من هیچوقت نشده به غیراز زمان آف مغازه ها برم خرید و اون هم هیچوقت نشده که بعد مدرسه بره کار کنه که خرج خونوادش رو بده.و من هم...منم هیچوقت طعم آزاد نبودن رو نچشیدم چون معمولا خودم برای خودم تصمیم میگرفتم ولی اون خیلی زیاد طعم محدود بودن و چشیده...فکر کنم بهترین رفتار اینه که مثل بقیه باهاش رفتار کنم.تاکسی وایساد و پولش رو دادم و به سمت خونه رفتم.جدی جدی تاکسیه خیلی گرون گرفت!شاید فکر کرده من واقعا یکی از اقوام پینم.وارد خونه شدم و همه به سمتم برگشتن.احساس کردم دارم سرخ میشم...من عادت ندارم مردم بهم زل بزنن.همیشه من بودم که به بقیه زل میزدم.خب بزار ببینم... یه دختر شیک و باکلاس دراین لحظه...آها!بی توجهی میکنه!دستمو توی موهام بردم و یکم تکونشون دادم و به سمت میز اردو رفتم.وایییی!چقدر خوردنی روی میزه!ولی دست نخورده بود...فک کنم دکوره...شایدم همه انقد باکلاسن که چیزی نمیخورن... برو بابامگه میشه از این همه چیزای خوشمزه گذشت؟یه کاپکیک شکلاتی برداشتم و آروم گازش زدم.به میز تکیه دادم و سعی کردم دنبال لیام بگردم که یه دفعه با یه پسر مو و چشم مشکی چشم تو چشم شدم.اون واقعا جذابه...با اون کت و شلواری که پوشیده...

با اون کت و شلواری که پوشیده

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Apr 13, 2017 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

Over again (L.P)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant