12- ستاره ها!

233 51 35
                                    


#Miracle Part 12

"دقیقا مثل من بنویس."
کاترین اینو با لبخند دلنشینی گفت و مداد رو به لویی داد.

دست های لویی از استرس عرق کرده بود و این کاملا مشخص بود.
با دست لرزانش مداد رو از کاترین گرفت و دست چپش رو تکیه گاهش قرار داد.
و سعی کرد دقیقا مثل کاترین شکل حروف رو تقلید کنه.

نوشتن براش خیلی سخت بود ولی می خواستش.
می خواست که بنویسه.
برای هدفش تمام تلاشش رو می کرد.

کاترین توی کاغذ کاهی‌ش سرک کشید و گفت:
"آفرین.. هر روز بهتر از دیروزه پسر! تو خیلی با استعدادی."
لویی به خاطر لحن حرف زدن کاترین لبخند زد و بهش نگاه کرد.

کاترین لبشو گاز گرفت تا نخنده بعد گفت:
"ببخشید.. تا حالا شاگرد بالای 15 سال نداشتم."
و بعد صدای خنده دو تاشون، کلاس درس کوچیکشون رو پر کرد.
---------

لویی چشم هاش رو باز کرد و سرش رو از روی میز برداشت.
صدای جاروی هری رو شنید و سرش رو سمتش برگردوند.

_ساعت چنده هری؟
"هفت صبح."
_چند ساعت خواب بودم؟
"وقتی اومدم همینجا خواب بودی.. بیدارت نکردم. از دیشب اینجا بودی؟"

لویی تازه یاد دیشب افتاد و متوجه شد که احتمالا موقع نوشتن، خوابش برده.
پس جوری که هری نفهمه، کاغذ و مدادش رو زیر میز برد و بعد از این که تاهش کرد توی جیبش گذاشت.

خوب شد روشون خوابیده بود.

_آمممم.. آره.. دیشب اینجا خوابم برد.
"یعنی خونه نرفتی؟ پس مادرت چی؟"
همیشه از سوال پیچ کردن هری متنفر بود.

_لوتی پیش مادرم بود.
"اوممم.. حال مادرت چطوره؟"
_هر روز بدتر از دیروز.

و هری با ناراحتی سرشو تکون داد و به جارو کردنش ادامه داد.
"راستی... اون کاغذی که زیر سرت بود......"
لویی دستشو روی جیبش فشار داد و
_ک.. کدوم.. ک.. کاغذ؟

"یه کاغذی زیر سرت بود وقتی خوابیده بودی."
_کی؟ زیر سر من؟ مطمئنی؟ اوممم.. چیزی که اینجا نیست!
به وضوح استرس لویی دیده می شد.

هری چشم هاش رو ریز کرد و به سر تا پای لویی نگاهی انداخت و بعد سمت آشپزخونه رفت تا اونجا رو هم جارو بکشه.

لویی زیر زیرکی خندید و کاغذو توی جیبش فشار داد.
چقدر حس خوبی داشت.
حس لمس کردن آینده اش!

"صبح دوست های احمقم به خیر!"
لیام پر از انرژی گفت و کلاهش رو روی چوب لباسی انداخت.

_احمق خودتی احمق.
لویی با بی حالی گفت و از خستگی سرش رو روی میز گذاشت و چشم هاش در مرز بسته شدن بود.

_هی لیام.
با بلند ترین صداش -که کمترین صدای ممکنه بود- گفت و لیام با چهره سوالی بهش خیره شد.

Miracle (L.T)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon