17- رومئو و ژولیت جدید

232 48 31
                                    

Song: Love Me Now - John Legend

#Miracle Part 17

تام روی صندلی جلوی میز پدرش نشسته بود و یکسره چشم هاش رو می چرخوند.
"این قدر اون چشم های لعنتیت رو نچرخون تامی! اعصاب منو بهم نریز."

پدرش اینو بلند گفت و تام داد زد:
_تو هم اینقدر منو تامی صدا نزن! بچه نیستم پدر‌!
این دفعه نوبت پدرش بود تا چشم هاش رو بچرخونه.

ترودینگ گفت:
"اوضاع کاترین با بچه ها چطوره 'مستر تام ترودینگ بزرگ که دیگه بچه نیست'؟"

تام هوف کشید و با کلافگی گفت:
_اگر منو کشیدی اینجا تا اینو ازم بپرسی، باید بگم خیلی هم اوضاع‌‌شون خوبه. حالا می تونم گورم رو گم کنم؟
و به در اشاره کرد. پدرش سرش رو به معنی نه تکون داد و دست هاش رو توی هم گره زد.

"خود کاترین چی؟ خودش و پدرش توی خونه راحتن؟"
تام دستش رو زیر چونه اش گذاشت و دوباره به در اشاره کرد و گفت:
_چرا خودت نمیای به اون خونه لعنتی و ازشون بپرسی؟

"جدیدا گستاخ شدی تامی."

_همینه که هست پدر!

ترودینگ داد زد:
"با پدرت درست صحبت کن مرد جوان!"
تام آه کشید و چشم هاش رو برای صدمین بار چرخوند.

از سر جاش بلند شد و در رو باز کرد، وقتی می خواست بره بیرون سمت پدرش برگشت و گفت:
_اوه و جواب سوالتون! اونا راحتن.. ما خیلی با هم خوبیم.

پدرش به خاطر مرموزی لحن تام چشم هاش رو ریز کرد و از عصبانیت ناخن هاش رو توی کف دستش فرو کرد.

تام در رو بست و همون جوری که با وقار سمت در خروجی اصلی می رفت، نیشخند رئیسانه و شیطانی همیشگیش، روی لب هاش بود!
-------

"اون صندلی های فلان فلان شده رو مثل آدم بزار هری."
لیام اینو داد زد و و مثل همیشه داشت سر صندلی ها با هری دعوا می کرد.

"به مسیح قسم اینا جاشون درسته لی!"

"وقتی می‌گم درستشون کن یعنی درست نیستن!"

هری هوف کشید و می خواست صندلی رو 'درست' کنه  که در چای خانه باز شد و لویی خندان وارد شد.

_سلام خل مغزا!
اینو با لحن خیلی سرحالی گفت و سمت آشپزخونه اش رفت.
"بر تو هم سلام!"
لیام و هری همون جوری که با بهت به لویی خیره بودن زیر لب گفتن و وقتی اون کاملا از دید خارج شد سمت هم برگشتن و هری نیشخند شیطانی ای زد.

"طرف سرحاله ها!"
لیام خندید و دستمال خیسی که دستش بود -و همین چند دقیقه پیش داشت میز ها رو باهاش تمیز می کرد!- رو سمت هری پرت کرد و گفت:
"خفه شو منحرف! شاید مادرش حالش بهتر شده."

هری پارچه رو از روی صورتش برداشت و ابرو هاش رو بالا انداخت و نیشخندش رو بزرگتر کرد.

Miracle (L.T)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora