قسمت آخر - معجزه

343 37 12
                                    

Song: Dark Times - Ed Sheeran Ft. The Weeknd..
Just Hold On -Steve Aoki Ft. Louis Tomlinson

#Miracle Part 37

_« نگاه می کنم به ماه، اونم به نظر خسته میومد، مثل ما دوتا!
سرش روی سینه ابر بود، آروم آروم، مثل ما دوتا!
آرزو می کردیم که..
که ای کاش، یه ماشین زمان داشتیم..
مگه نه؟
می رفتیم به آینده!
از تمام درد و رنج ها دور و برمون رها می شدیم!
خیلی خوب می شد مگه نه؟
ببین..
همه چی سر جاشه!
خورشید هنوزم طلوع میکنه و وقتی خسته می شه غروب می کنه!
ابر وقتی غمگین شه اشک می ریزه، وقتی شاد باشه از جلوی ماه می پره پیش بقیه دوستاش!
همه چی سر جاشه عزیزم...!
فقط ما بزرگ تر شدیم!
فقط ما دلتنگ هم شدیم...
چشم هات رو باز کن و بهم خیره شو..
این قدر خیره شو تا مردم فکر کنن دیوانه ایم!
کی اهمیت میده اونا چی فکر می کنن؟

به من می گفتی که چطوری از شرشون خلاص شیم و بهشت‌مون رو بسازیم؟
بهت می گفتم: "نمی دونم! هیچ معجزه ای قرار نیست رخ بده!"
آره معجزه ای به سراغ آدم نمیاد عزیزم..
ولی من اون رو توی لبخندت می دیدم!
که اونم از عشق‌مون یاد گرفته بود
و پنهان شده بود!
ولی عزیزم،
لطفا...
اگر همه چی برخلاف اون چیزی شد که ما می خواستیم..
اگر همه چی خراب شد..
تو فقط رهام نکن...!»

تنهایی..
تنهایی...
خب باشه، لعنت به تنهایی...

نه نه منظورم تنها بودن توی جامعه نیست!
توی مغزت..
توی فکرت...
این که توی سرت تنها باشی،
آره لعنت بهش!

یه ذهن پوچ و خالی از خاطرات...
خالی از هر حس خوب و بد..
خنثی، بی حرکت، راکد...
بدون طلوع، بدون غروب...
بدون ذره ای تغییر...
فقط و فقط یه ذهن خالی و پوچ!

تو این ذهن رو می خوای؟ یه ذهن خالی و به درد نخور؟
صد در صد نمیخوای!
ولی انگار لویی، به خواستنش محکوم شده بود!

تمام خاطرات و حس ها رهاش کرده بودن...
تمام خاطرات و حس های به کاترین، رهاش کرده بودن...

با این که از کاترین خواسته بود رهاش نکنه!
ولی اونا رفته بودن..
و فقط یه چیز توی سرش می چرخید...
تصور مرگ...
مرگ، مرگ، مرگ، مرگ...
تصور سرطان و در آخر، در آخر چی؟ در آخر مرگ!

بی حرکت روی تخت بیمارستان نشسته بود و به دستاش نگاه می کرد...
و سعی میکرد کلمات نامه اش به کاترین رو به یاد بیاره..
ولی تمرکز نداشت!

تنها چیزی که به فکرش میومد تصور مرگ و صحنه مرگ مادرش بود...

_«لویی.. ما تو رو درمان می کنیم!»
فردی گفت..
حدس زد کاترین باشه.
کاترین؟
آها، هه، کاترین!! همونی که یه زمانی برای دیدنش همه چیز و همه کس رو زیر پا میذاشت...

و در آخر چی ؟
اون ترکش کرد...! ولی خب.. الان برگشته نه؟
شت..
مغزش حسابی درگیر بود..

Miracle (L.T)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن