چشم هام از تعجب کاملا گردشد .اخم ها توهم شکستن و با حالتی که لرزش صدام به خوبی پیدا میشد گفتم
"چطور... اون .. اجازه داد؟"
"منظورت پدرت؟"
هری بلافاصله این جمله روشک و تردید گفت که باعث شد سرم و به سمت پایین خم کنم و با درد شدید پام روی تخت نرمم بشینم.
"اره"
"خب راضی کردنش خیلی سخت بود .
اون روز وقتی میخواستم به سمت باغ برم تا کمی هوا بخورم .
صدای زیبا و نواختن خوب پیانت و داخل راه رو پیچید و ب گوشم رسید .
منم کنجکاو شدم
ببینم چه فردی انقدر بدون یکم اشکال مینوازه و وقتی تو رو دیدم .به فکرم رسید که تو جای پیشرفت داری و میتونی اشکال های ریزتو برطرف کنی
پس پیش لرد دوبرو رفتم و ازش اجازه گرفتم تا اموزش هات وتکمیل و اشتباه هاتو بر طرف کنم ""اشکال؟"
لحن خنده دارم تو این کلمه موج میزد .
"اره لیزا اشتباه و اشکالات.. من گفتم کارت خوبه اینو یادت باش من هیچوقت جمله ی عالی ترین و به کار نبردم
"
اون با جدیت گفتمکمی از این موضوع ناراحت شدم
"من نمیخوام یاد بگیرم .. اصلا نمیتونم این از توان من خارج "
"حرفت واقعا خنده داره بهتر نشنیدش بگیرم .
وقتی تو تونستی نت های ساده رو به خوبی بزنی پس مشکلی برای نواختن نت سخت دیگه پیش نمیاد""اما"
.."از فردا جلسه مون و شروع میکنیم"
اون حرف شو بازور به من تحمیل زد و قدم هاشو به سمت در برد
میتونستم به خوبی بشنوم .
"چیی.. این زوره . هی وایسا"
من از سرجام بلند شدم تا اون و پیدا کنم اما کارم اشتباه محص بود .
حماقتم باعث شد پاهام برای بار دوم پیچ بخوره و من از درد بلند فریاد بزنم و روی زمین بی افتم.
اوه خدای من این درد داشت .. خیلی .
"لیزا . چه اتفاقی افتاد حالت خوبه؟"
هری با وحشت و ترس جمله شو گفت .
اخم گرفتم و تن صدامو کمی بالا بردم
"همش تقصیر تو"
اون خندید و کمی مکث کرد .
اامممممم راست شو بخوای
"نه اشتباه میکنی این به خاطر سهل انگاری خودت بود . همیشه عیب هاتو تقصیر دیگران نندار""تو داری میگی من دست پاچلفتی ام؟"
"شاید . اینو از حموم رفتن و افتادنتم کف زمین خیس اینو معلوم میکنه"
هری با صدای بلند خندید . و منو دست و پاچلفتی خطاب کردم
"بزار پاتو ببینم حتما ضربه دیده"
"نمیخوام لرد استایلز لطفا از اتاق من برید بیرون حالا"
من بهش دستور دادم . اما اون هری بود لجباز ترین کسی که تو عمرم دیده بود
. پس صدای نزدیک شون قدم هاش هرلحظه نردیک تر شد
بعد چندلحظه دستشو زیر پاهام غلاب کرد و من و روی تخت قرار داد"داری چیکار میکنی .. لطفا برو بیرون. نمیخوام"
وقتی دیدم اون ذره ای به حرف ام اهمیت نمیده به موهام چنگ زدم و ناخن هامو کف دستم فرو کردم
هری کمی تیکه پارچه ی لباسم و به سمت بالا خم کرد تاپاهای اسیب دیدم و ببینه .
خب من کمی خجالت کشیدم از این که اون حتی کمی منو برهنه دیده
اون پاهام لمس کرد و بدن من به سرعت واکنش داداین خیلی خجالت اوه .. چرا پیش هری واقعا چرا . خب تنها امیدم این که اون متوجه این قضیه نشه
"خب پاهات پیچ خوردن و کمی کبود شدن .. میتونیم روش پاماد بمالیم که سریع خوب بشه. میشه بگی اونا کجان "
"خب نمیدونم همیشه انا اونارو مرتب میکنه ولی فک کنم داخل کمد چوبی کنار میز هستش . میتونی بری ببینی "
من این و گفتم .
هری بع سمت کمو قدم برداشت و صدای باز شدن اون تیکه چوب به گوشم رسید
ولی از این که این و گفتم بلافاصله پشیمون شدم و از خجالت لپ هام سرخ شد .
میتونستم حرارت بدنمو حس کنمباورم نمیشد چرا امروز همه چی برخلاف نظرم بود و دنیا بامن لج کرده بود .
خوب انا همیشه پامادا را گوشه کمد لباس زیرام میزاره تا اونا رو بهتر پیدا کنم
سرم و از خجالت خم کردم و لب هامو گاز گرفتم
لباس زیر!!! واقعا؟؟ این افتضاح و کاملا ابرو ریزی محص
،(ببخشد کم شد واقعا ببخشید . پنشنبه هم به قسمت اپ میکنم) فقظ بچه ها یکم از دستتون دلخور شدم برای پارت قبل نظرا خیلی کم بود میشه خواهش هرکسی میخونه نظر بده) اینم بگم بچه ها من از هوا نمبگم کورا چه حالتی دارن خو . بابابزگ ام کوره و خودم شخصه دیدم افراد کور چه کاری انجام میدن
YOU ARE READING
This is love(H.S)
Fanfictionچی میشه عاشق شی درحالی که چهره ی عشقت رو ندیدی؟ (شامل بعضی از صحنه های جنسی اگر با این جور جیزا مشکل دارید فف و کنار بزارید)