part3(مهمانی)

1.8K 191 130
                                    


imagin(Elizabet)va(harry

عکس بالا عکس لیزاس

با احتیاط و لمس کردن دیوار های  سخت وسفت به سمت صندلی چوبی کنار پنجرم قدم برداشتم و روی اون نشستم.  دست های باریک مو دراز کردم تا اون تیکه های فلز  رو کنار بزنم

نفس عمیقی کشیدم و  بلافاصه شروع به نواختن پیانو نسبتا قدیمی ایم کردم . جوری که انگشت هام به اون کلید های سرد بروخورد میکرد سوت های زیباو  دلنوازی اطرف اتاق اکو میشد

این کار باعث ارامش م میشد

لبخندی از رضایت زدم و با دودلی
اروم شروع به خوندن اهنگ وزدن نت ه های مورد علاقم کردم

"دوشیزه لیزا شما واقعا عالی مینوازیدو همچنین صدای زیبایی دارید"

 
با صدای انا کمی از جام پریدم و دست از نواختن برداشتم  کمی از اومدن ناگهانیش شکه شدم اهی کشیدم و به ارومی زمزمه کردم

"ممنون انا"

"اگه اجازه بدید میخوام شما رو به حمام برم"

اون بدون مقدمه گفت و دست منوکمی فشار داد تا متوجه حضورش بشم
لبخند بی جونی رولب هام نقش بس به سختی  از جام بلند شدم . لباس مو کمی مرتب کردم و دست انا رو بیشتر فشار دادم و زمزمه کردم

"البته انا میتونی این کارو انجام بدی "

"اوه دوشیزه این خیلی خوب .مشکلی نیست اگه شما لباس تون و از تن  درارید تا من  وان و براتون گرم کنم"

"نه انا مشکلی نیست میتونی بری"
 
اه ای از کلافگی کشیدم  و باکمک وسایل خودمو به سرامیک های سرد حموم رسوندم  . کمی لرزیدم و پوست تنم مور مور شد

همیشه این برام مشکل بود تا دیگران  کارامو برام انجام بدن 
مدت زمان کمی گذشت که انا منو داخل وان اب گرم نشوند
لب مو گاز گرفتم و از حس لذت بردم

اون مایع گرم باعث میشد تمام دردام تسکین بیابه
انا بدون معطلی شروع به شستن و ماساژ دادن موهای بلندم کرد .
من هم از فرصت استفاده کردم و ادامه نت شعرمو  به ارومی  روی لبم زمزمه کردم   و پوست نازک مو لمس کردم .
بعد اتمام کارمون انا حوله ای نرمی دور بدنم لاغرم پیچید . و کمک کرد م جلوی ااینه میز سلطنی بشینم . 
از این که تمیز شده بودم احساس سبک بودن میکردم
. انا به ارومی باشونه ی مخصوصش گره ی موهامو از هم باز کرد و اونارو به یه طرف بافت

"انا میشه یه لباس مناسب برام بیاری؟"

اینو بدون مقدمه گفتم

ازش خواهش کردم و لبخندی زدم

"البته دوشیزه لیزا"
******
وقتی انا کمک ام کرد لباس مو به تن کنم احساس رضایت کردم .
اون بهم گفت که این تیکه پارچه ابریشمی  سفید و توری شایسته ام و خیلی بهم میاد
منم سعی کردم جلوی لبخندمصنوعی مو بگیرم و ازش بابت همه چیز تشکر کنم اما موفق نشدم . و اونم بدون این که چیزی بگه اتاق و ترک کرد
******
کمی با تور های لباسم بازی کردم . حوصلم به شدت سر رفت پس
گ وشه ای از اتاق کز کردم و به صدای موسیقی کلاسیک که از باغ میشنیدم گوش دادم .
نمیتونستم حس کنجکاوی مو راجب مهمونی از دست بدم . این برام جالب بود مردم چه کار جالبی انجام میدن
اه ای کشید وقتی واقعیت مثل یک سیلی به صورتم برخورد کرد
من هیچ وقت حق نداشتم  داخل چنین جاهای شلوغ ای  شرکت کنم   اونا همیشه منو جلوی چشم دیگران مخفی نگه میداشتن تا کسی متوجه دختر19ساله ی نابیناشون نشه .
ولی از این وضعیت خستع شده بودم . دیگه نمیتونم این قایم موشک های بی جا رو تحمل کنم .  من هم عضوی از این خانوادم
پس با تمام شجاعتم از جام بلند شدم . بافت موهامو از هم باز کردم تا موهای بلند و قرمزم خودشون و نشون بدن

This is love(H.S)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora