⚜️CINQ⚜️

650 100 157
                                    

*ممنونم از تك تكتون بابت پياماي دلگرم كنندتون عشقا :)*
*ببخشيد بابت تأخير. جداً*
🎶Le Piste Musicale De Ce Chapitre:🎶
Don't by edd sheeran
.

لويي با احساس گرماي شديد و تنگي نفس، و نياز بيش از اندازه براي تخليه مثانش بيدار شد.

چند بار چشاشو بهم زد و بيدار شد. سرشو چرخوند و دوباره چشماشو بهم زد وقتي يه دست مردونه و يه سر فرفري با حلقه هاي شكلاتي كه دورش ريخته بودن رو ديد.

هري.

خستگي بي اندازش و پر بودن مثانش پاك از يادش رفتن و بجاش، اتفاقات ديشب جلوي چشمش اومدن. بدن داغش از خجالت داغتر شد وقتي يادش اومد كه چطوري جلوي در ورودي به هري حمله كرد، وقتي كه يه حجم بزرگي از خواسته هاي جنسي داشتن رفتار و گفتارشو كنترل ميكردن.

وقتي كه هري اومد، رو بهتر از همه چيز به ياد داشت. جوري كه چشماي سبزش تيره شدن، جوري كه تمام مدتي كه داشت ميومد، ارتباط چشميشو با لويي قطع نكرد؛ جوري كه انگار اگه توي چشاش نگاه نميكرد نميتونست انجامش بده. تماشا و شنيدن كل ماجرا، جوري كه اسم لويي رو داد ميزد، جوري كه انگشتاش روي تمام بدن لويي سر ميخوردن و ميلرزيدن تا به ياد هري بسپرنش؛ تأثير گذار بود. لويي تنها با فكر كردن بهش، به خودش لرزيد.

"بيداري؟" صداي خواب آلود هري بود. هري حلقه تنگي كه با دستاش دور بدن لويي درست كرده بود رو آزاد كرد و چشماشو مالوند؛ و چشماي سبز زيباش خودشونو نشون دادن. ضربان قلب لويي زد بالا.

"آره." لويي آه كشيد.

هري يه لبخند كوچك زد و دوبار چشماشو بست و باز كرد. "تو خيلي راحتي؛ ميدونستي؟"

لويي نخودي خنديد و سرشو تكون داد. "خب، ممنون، ولي الآن عين جهنم داغم؛ توي بخاري لعنتي اي."

هري لبخند زد و چشماي سبزش تو تاريكي برق زدن. "تو منو داغم ميكني."

"از روم بكش كنار آقاي خود شيرين." لويي خنديد، از اون خنده هايي كه گوشه چشاشو چروك ميكنن، و بعد با دو دلي هري رو كنار زد.

"چي؟؟" هري با مظلومي اعتراض كرد. ولي به هر جهت، صاف نشست. "من جديم."

لويي چشماشو چرخوند و نشست، و دوباره يادش اومد بايد بره دستشويي. "من همين الان برميگردم. تا من برگردم ميتوني لباساتو بپوشي و راحت باشي، منم زودي برميگردم تا صبحانه درست كنم." و بطرف دستشويي رفت. هري هم سرش رو تكون داد و خم شد تا شلوارشو برداره. لويي بسرعت از كنار آينه گذشت؛ بهتر بود خودشو نبينه.

لويي بدون نگاه كردن به آينه دندوناشو ميواك زد. ولي متأسفانه اون هميشه يذره خود آزاري داشته. براي همين كرم درونش وادارش كرد تا به آينه نگاه كنه.

TWO WORLDS (Persian Translation)|Larry Stylinson|MpregWhere stories live. Discover now