*اين همون آپديت بي نظمه ايه كه ميگفتم :|*
*اونم ماشين هريه كه مشاهده ميكنين*
🎶Le Piste Musicale De Ce Chapitre:🎶
Prisioner remix by The Weekend & Lana Del Rey, Let's Talk About Sex by Salt 'N Pepa
."هولي شط (گه مقدس:|)، اين ماشين توعه؟" نفس لويي با ديدن اسكالاداك بزرگ نقره اي-طلايي، كه جلوي كلاب پارك شده بود، بريد. اونقدر بزرگ بود كه جاي پارك دو تا ماشينو گرفته بود.
هري به قيافه اي كه لويي به خودش گرفته بود، خنديد. "آره، خب، اين دقيقاً اون چيزي كه ميخواستم نبود امّا-"
"يه لحظه، ماشينتو تازه خريدي؟" لويي حرف هري رو قطع كرد.
"آره، امروز صبح انتخابش كردم. راستش دنبال يه چيز جمع و جور تر بودم ولي خب شاكي نيستم."
"تو ماشينو قبل از اينكه بخريش نديدي؟" لويي با سر در گمي، در حالي كه اخم كرده بود، پرسيد.
"خب، من، نه دقيقاً..." هري گفت و پشت گردنشو خاروند. "راستش من ينفرو دارم كه برام خريد خونه ها و ماشينها رو انجام ميده."
"هولي شط(يا ابرفرض:|)! واقعاً؟!" لويي پرسيد و از خنده خم شد. "مگه چند تا ماشين لعنتي داري؟" لويي سر به سرش گذاشت، و گوشه چشماش از خنده و تعجب خط افتاد.
هري چشماشو چرخوند. "هاها." و يكدفعه، لويي متوجه هري شد كه پشت سرشه و خم شده تا در ماشينو براش باز كنه. نفس نعنايي هري، موهاي پشت گردن لويي رو سيخ كرد.
با كمال شرم، لويي به كمك هري نياز داشت تا سوار ماشين بشه. لويي زير لمس دستاي سرد هري با پهلوهاي لختش، لرزيد.
ماشين غالباً بوي چرم نو، و بوي ادكلن مردونه هري رو ميداد. لويي نفس عميق كشيد و بو رو به عمق ريه هاش فرستاد و خودشو توي صندلي خنك ماشين جمع كرد.
"خب پس اين يارويي كه ماشينات و اين حرفارو ميخره، يجورايي دستيارته؟" لويي پرسيد. هري ماشينو روشن كرد، فرمونو چرخوند و راه افتادن.
"فك كنم بشه بهش گفت دستيار." هري شونه هاشو بالا انداخت. "ميدوني، اين بخاطر اين نيست كه من زيادي تنبلم يا يه همچين چيزي، من فقط-"
"تو فقط سرت شلوغه."
هري يه نگاه كوتاه به لويي انداخت، لبخند زد و سرشو تكون داد. "آره، من تقريباً هميشه سرم بيش از اندازه شلوغه و واسه همين وقت نميكنم به كارايي مثل خريدن خونه و ماشين برسم."
"ميفهممت." لويي صميمانه جواب داد. زندگي هري دقيقاً قطب مقابل زندگي لويي بود. هري ميليون ها ميليون پولدار تر بود، ولي با اين حال اينطور نبود كه بهش غبطه بخوره. اون بيشتر، از اينكه اونقدر خوش شانس بوده كه با يه قاشق نقره تو دهنش بدنيا اومده؛ شرم زده بود.
YOU ARE READING
TWO WORLDS (Persian Translation)|Larry Stylinson|Mpreg
Fiksi Penggemarدو دنيا متفاوت كه هري و لويي يكيش ميكنن...