داگلاس منو به رستوراني كه دقيقا سه خيابون پايين تر از شركت بود برد و من حتي نميتونم به مِنو نگاه كنم از ترسم ! از قيافش معلومه انتخابش و كرده و مِنو رو بسته و منتظر انتخاب منه اون با انگشتاش رو ميز ضرباي اروم ميزد و من سرم تو منو بود و وات دِ فاك؟ چرا بايد شيركاكائو اينجا ١٥ دلار باشه ؟ مگه چه چيز خاصي توي شيركاكائو ميريزن ؟!
كيف پولم و يواشكي نگاه كردم و منورو بستم و با لبخند گفتم ايس موكا!
داگلاس با بهت نگاهم كرد "ايس موكا اونم توي نوامبر؟"
لبخند مسخره اي زدم "من با چيزاي سرد حال ميكنم "به لبخند مسخرم ادامه دادم و داگلاس سفارش و داد و رو به من شروع كرد حرف زدن " واو ! تو خيلي عجيبي ! "بعد لبخند زد "خوب من ميخوام كه اين قرارداد و بخوني "
درست وقتي كه برگه هارو جلوي من ميذاشت گفت "با هركدوم از قانون ها مشكل داري بگو كه با هم در موردش بحث كنيم "
بعد دستش و توهم قفل كرد و جلوي صورتش قرار داد .
سرمو تكون دادم و شروع كردم دونه دونه با دقت قانون هاي قرار داد و خوندن وقتي به قانون هفتم رسيدم سرم و بلند كرد و با شگفتي پرسيدم "من تو همه ي سفر ها همراه تو ميام ؟"
"تو تقريبا هميشه با مني تريس ! شايد تو ماه سه روزي كه بخوام استراحت كنم ، وقتِ استراحت تو هم باشه ولي در هر حال بايد حواست به همه چي باشه "
"اوهوم " سفارشمونو اوردن و داگلاس شروع كرد به صبحانه خوردن و من بهش چشم غره رفتم و ني ايس موكامو كردم تو دهنم و دوباره شروع كردم به خوندن .
" داري باهام شوخي ميكني " از صداي بلندم داگلاس پريد و چندتا دختر و پسري كه كمي باهامون فاصله داشتن بهمون نگاه كردن .صدامو پايين اوردم "ماهي پنج هزارتا "
داگلاس در حالي تستشو ميجوييد با چشماي گرد شده گفت "اين ..اگه..كمه..!"
"كم ..؟؟؟؟كم؟؟ اين عاليه ! اين ..من ميتونم با اين پول تو منهتن خونه اجاره كنم بعد تو ميگي كه ! واتِ د هل؟ هميشه ميدونستم قراره شانس به من رو بياره .حالا ببين من يه كار دارم كه ماهي پنج هزارتا حقوقشه ! "
من در حالي كه دستام و باز و بسته ميكردم و ديوونه بازي در مياوردم اينارو براي داگلاس ميگفتم .
داگلاس توي شوك رفته بود و بعد از تموم شدن حرفام سرشو تكون داد و با خجالت بهم نگاه كرد "خوشحالم."
اون توي ابراز ِ احساسات صفره . ولي فرشته ي نجات زندگيِ منه ! خداحافظ علي !خداحافظ رستوران ِ ايراني ! خداحافظ مديسون ! خداحافظ تيلر! .
من قرار داد و امضا كردم و اونو توي پوشه اي كه ميراندا قبل از اومدنمون به اينجا به داگلاس داده بود گذاشتم و با لذت بقييه ايس موكامو خوردم و به داگلاس زل زدم و درباره ي زندگيم رويا پردازي كردم .