3:کلاه نخی

49 5 0
                                    

*دونیم ماه بعد*

روز ها می گذره  می گذره و من دوست دارم دوباره نوار اون روز هزار بار تکرار بشه.میگن که گذشتمون رو دنبال کنیم ولی من تو گذشته گیر افتادم مثله یه میخی که به دیوار کوبیده شده و کنده نمیشه.

احساسات نمی تونن خودشون رو کنترل کنن،اگه خودت بخوای! من یا هر کس دیگه مثله الیس در سرزمین عجایب هستم که هر شب یه رویا یا کابوس یکسان می بینم توی سالن رویا پردازی توی سالن یه اشتباه دیگه توی سالن تخیلات غرق میشم و هیچ کس منو نمی تونه گیر بیاره مگر اینکه من یا شما بخوایین!

بیایم از یه معرفی کوتاه شروع کنیم.لنا مکسفید هستم.من یه جورایی ورزشکارم یه والیبالیست!تنها مهارتم همینه یا گاهی وقتا نقاشی کردن.دوستام منو خرخون منفی صدا می کردن و فکر میکنین برای چی؟چون یه بار از دهنم یه فحش خیلی بد پرید!ما هم مشور هستیم اما استون هم مشهور هست.

من حدور دو و نیم از مدرسه یعنی بعد از تولد،فقط دست به قلم بودم و روی تخته ی سفیدم اونو می کشیدم.تکرار تکرار تکرار.

من فقط یه ربع اونو دیدم و من خنگ خدا نه موبایلم رو اونروز برده بودم بلکه کاغذ رو هم کرده بودم.بعد از هر نقاشی یه لعنت به خودم می فرستم یا شایدم هزار دفعه.

من بعد از جند روز بعد تصمیم گرفتم به هانا و جینی بگم.تنها چیزی که ازشون میشنیدم ی میگفتن این بود چرا به ما نگفتی؟میگن اگه بهمون می گفتی شاید یه کاری می کردیم.جینی هر چه قدر زنگ می زد جواب نمی داد.من خودم یه بار اومدم با یه سیماکارت دیگه بهش زنگ زدم گفتم شاید چون دوست جینیه جواب نمیده ولی به اونم جواب نداد.دلیلشم هیچ کدوممون نمیدونستیم حتی الان.

مدرسه ها شروع شده بود و من جینی و هانا رو دیدم و همون ادمای اون روز تولد ولی من هیچ وقت سال پیش اینا رو تو مدرسه ندیدم تک و توک پیدا می شد که بشناسمشون.

احتمالا به قول جینی چون کتابارو می خورم اینطوریم.

زنگ خورده بود و من قرار بود زنگ اولم با جینی کلاس طراحی رو داشته باشیم.به نظر میومد یه صدایی داره میاد که داره اسم منو صدا می کنه.برگشتم ببینم کیه؟صداش شبیه یه پسر بود اما من دوستِ پسر نداشتم که...

وقتی نزدیک تر شد فهمیدم کیه...بلند جیغ کشیدم و گفتم:

"زین"

"لنا"

با سرعت بغل هم رفتیم و از خوشحالی بیش از حد یه نفس عمیق کشیدم و دادم بیرون و هر دومون بلند بلند می خندیدیم.

اما یه سوال دیگه توی مغزم به وجود اومد اونم این بود که اون این جا چی کار میکنه.تنها هست یا نه؟طاقت نیاوردم و تلاشمو کردم که بهش بگم.چرا اومدی اینجا؟

"پسر!رفیق همیشگی چی شد این طرفا...اونم مدرسه ی ما اومدی؟"

"درموردش اصلا فکر نکن.مدرسه ی فاکرمون دوستای من و خودم رو انتقالی به این مدرسه فرستاده،فکر کنم این به معنی اخراج باشه درسته؟"

Legend [harry Styles +18]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora