4:لباس سفید گِلی

72 4 3
                                    

"خب لنا بودی درسته؟"

لویی با احترامی که فکر کنم یه مدتی بوده که داشته روش کار میکرده به من گفت و من سرمو تکون دادم.

"دوست زین"

با نیشخند به من و زین نگاه کرد و من زود منظورشو فهمیدم.یکی نیست که شک نکنه ما با هم نیستیم.

"اوه...نه اصلا...اون فقط دوستمه."

لویی دستاشو به عنوان تسلیم دستاشو برد بالا و زین کمی هم دستپاچه شده بود.

"خب امروز قراره چی کار کنید؟"

هری اینو از بالای سرم بی حوصله و بدون هیچ احساس دوستانه پرسید.

"یکم حرف بزنید...شاید یه ایده ای به هنمون رسید و ممکنه گروهمون رو بزرگتر کنیم!"

لیام پس سرشو خاروند.انگار هیچ دلیل خاصی نداشت که به سوال هری جواب بده.

"جالبه !پنج تا پسر و سه تا دختر..."

هری اینو خیلی اروم گفت ولب و لوجشو کج کرد.

"خب چه اشکالی داره؟نگو که تو خودت عاشق اینجور گروهی"

زین از هری اینو پرسید . به هری نگاه کرد.ولی اون به این سوالش محل نداد.و یه پوفی کرد و زیر لبی گفت 'می خوام کمی قدم بزنم'
تا می خواست بره یه چیزی گفت .

"مهمونی امشب یادتون نره"

با قدمای کوتاهش کم کم از ما دور میشد.دلم می خواست بدونم چرا هری اینقدر بی ادبی می کنه وقتی که من پیش اونم.

"لنا ما یه پارتی داریم امشب میای."

زین دستشو انداخت رو شونم و خواستم یکم عک العمل هری رو ببینم.شاید بی احساسه ولی یه بار امتحان کردن ادم رو نمی کشه.

هری هنوز از اون محوطه دورتر نشده بود.از دخترای پررو بدم میاد اما سعی کردم که خودمو جای اون جور ادما بزارم.

"نه عزیزم!"

دوباره به حالت عادیم برگشتم ولی دیدم که اون یه مکثی کرد.فهمیدم که این کار خیلی باحالیه احتمالا بعدها ادامه بدم کی میدونه؟

"نمی خوام بیام حوصله ی اونجور صحنه های گستخانه رو ندارم."

هیچ چیزی توی اون موقع به ذهنم نمی رسید.تنها چیز این بود که توی گروه کوفتی یه پسر خیلی دوروی عوضی هست که خیلی رو مخ ادمه.من خیلی اینجور ادما رو دیدم ولی انچنان باهاشو رفت و امد نکردم.اگه یه روزی بشه که اون روش عوض بشه منم اون موقع رومو عوض میکنم.پسرای عوضی.تقریبا از سه چهارم اون ادما بدم میاد.

زین دیگه خواهش نکرد چون میدونست چرا این حرف رو گفتم.

"جینی ،هانا شما که میاین نه؟"

"خب معلومه که اره"

هر دوتاشون تقریبا همزمان گفتن و من به خاطر کارشون یه لبخند نصفه زدم.

Legend [harry Styles +18]Onde histórias criam vida. Descubra agora