5:خنده های دروغین

67 8 0
                                    


چرت ترین یا شایدم بی اهمیت ترین جمله ای که تو عمرم شنیدم این بود که یکی بهم گفت تو اخلاقت افتضاحه.چرا؟چرا افتضاحه؟

میدونی چرا...چون هر کس درونش یه کودک درون داره مال هر کس فرق می کنه هیچ وقت شبیه دیگر ادما نیست مثله یه جور اثر انگشت.مال بعضیا یه پسر یا دختر کوچولویی هست که در ظاهرش خالی از زیبایی هست اما در باطنش زشت ترین و تاریک ترین دنیا داره.اون باطن باعث میشه که به ظاهر هم منتقل بشه و افراد درورو برت تورو مثله یه کاغذ مچاله شده زیر پاشون له کنن.ترسناک نباش.افتظاح نباش هر لحظه ممکنه توی این دنیا یه اتفاقی افتاده اون موقع به خاطر این رفتار شرم اورت چطوری میخوای بهشون جواب بدی؟

توی رفتار هر ادم وجود عصبانی بودن هست ولی کنترل کردنش هیچ وقت به اندازه نبود.این هیچ وقت یه بیماری محسوب نمیشه.هیچ وقت...بستگی به خودتون داره.ایا می خواین از این کثیفی در بیاین یا میخواین تظاهر کنین که بهترینین؟

همه چیز به خودتون بستگی داره.اون هیولای درون خودتون رو رام کنید تو دنیا براتون اسون تر مسئله ریاضی باشه.


حالا چندروزه گذشته و من به فکر ماجرای دیروز بودم.دارم چی کار میکنم...این خودمم وقتی این سوالات رو از خودم میپرسیدم.قراره تا اخر سال چطور بگذره؟خب صد در صد اصلا شکی نداشتم که امسال به صورت نرمال و عادی خواهد گذشت.ولی چطور؟


فرداش همش حدس میزدم امروز قراره یه اتفاق بیوفته.دقیقا بعد از اون اتفاق دیروز.


اونروز به خاطر اینکه رشتم هنر بود زنگ اول هنر داشتم.بد نبود خوب گذشت مثله روزای عادی اما کمی بهتر.


اخه چیه این مدرسه های کوفتی عالیه؟


همینجوری ساعت ها میلی میلی متر می گذشت.از یه طرف دوستای زین و خود زین در عرض تقریبا یه هفته شایدم کمتر به عرش اعلاء رسیدن.اونام مثله گروه های دیگه شاخ شدن.توی هر پارتی که جمعه شب یا شنبه شب گرفته می شد هر دختری می خواست یه شب پیش یکی از اون پسرا باشه روی تخت قرمز رنگی که معلوم نیست چند جفت ادم روش خوابیده.


موقع ظهر رسید و هممون حمله ور شدیم به سالن غذا خوری.جینی و هانا زودتر از من به اونجا رسیدن و برای من جا نگه داشتن.رفتم توی صف غذا و اونقدر محو افکار های مختلف سرم شدم که یادم رفته بود زین پیشمه!


به خاطر دست و پاچلفتی بودنم به خودم لعنت فرستادم.


Legend [harry Styles +18]Onde histórias criam vida. Descubra agora